سفر به قطب جنوب؛ زیباترین طبیعت بکر و دست نخورده در جهان
آیا میدانید سردترین نقطه جهان کجا است؟ جنوبگان، قارهای در قطب جنوب با کمترین دمای ثبتشده ۸۹- درجه سانتیگراد و سرعت باد بیش از ۳۲۲ کیلومتر بر ساعت، یکی از عجیبترین نقاط کره زمین است. با کجارو همراه باشید و در میان گسترهای پهناور از یخ و برف، احساس شگفتی کنید.
منابع زیستمحیطی و طبیعت بکر و بیبدیل قطب جنوب، آن را تبدیل به کانون توجهها کرده است. حدود ۳۰ کشور، ۷۰ پایگاه پژوهشی در قطب جنوب دارند؛ زیرا این مکان، ناحیهای کلیدی و مهم برای فهم اکوسیستم زمین و محیطزیست آن است.
قطب جنوب، یک سرزمین سرد، خشک، طبیعی و دستنخورده است که تاکنون مراقبت از آن تا این حد حیاتی نبوده است. این مقاله توسط «استنلی استورات» (Stanley Stewart) در تیم سیانان تراول (CNN Travel) بهصورت یک سفرنامه نوشته شده است.
علاقه بیش از حد و حس کنجکاوی همیشگی به قطب جنوب، یک حس مشترک در میان همه انسانها است. اکنون که به لحظه ایستادن در آخرین نقطه جهان فکر میکنم، متوجه میشوم که قطب جنوب، روح مرا تسخیر کرده است. همهچیز به نظر غیرواقعی و مانند یک خواب است. بازتاب آن نقاط نورانی ستارهگون از دریاچههای یخی، قلههای برفی عظیم با سایههای آبی، درخشش زیبای رنگ نقرهای در سراسر لبههای اقیانوس منجمد و اشکال انتزاعی سفید، به راستی فراموشنشدنی هستند.
هیچچیز نمیتواند شما را برای مواجهه با این مکان آماده کند. قطب جنوب، حد انتهایی همهچیز است؛ سردترین، خشکترین، بلندترین و پربادترین قاره سیاره زمین است؛ اما زیبایی این قاره است که شما را غافلگیر خواهد کرد.
ما از کیپ تاون، پایتخت آفریقای جنوبی بهسمت جنوب پرواز کرده بودیم؛ سفری به درازای پنج ساعت و نیم بر فراز اقیانوس منجمد جنوبی و از این مسئله غافل بودیم که قطب جنوب تا چه حد میتواند ما را از خود بیخود کند.
ابرها بیشتر مسیر را پوشانده بودند؛ اما پس از گذشت سه ساعت، آسمان صاف شد و من به کوههای یخ شناور در دریایی به رنگ آبی تیره نگریستم. ما در ارتفاع ۳۵۰۰۰ پایی بودیم و من ناگهان متوجه شدم که ابعاد کوههای یخی که از قاره مقصد موردنظر ما جدا شدهاند، بهاندازه بعضی کشورها است.
ما بر یک زمین یخزده فرود آمدیم. دمای بیرون، ۱۰- درجه سانتیگراد بود که دمایی معتدل برای قطب جنوب به شمار میآید. در چنین دمایی باید ۴ لایه لباس پوشید و ما از قبل در هواپیما مجهز شده بودیم. پس از بیرون آمدن از هواپیما، با هوایی خشک و نفسگیر روبهرو شدیم و نور محیط بهقدری خارقالعاده و قابل لمس بود که احساس کردم میتوانم آن را در دستهایم بگیرم.
به غیر از چند چادر و اتاقهای فلزی پیشساخته (Nissen huts) که در بخش پشتیبانی باند فرودگاه قرار داشتند، یک جهان خالی و وسیع در انتظار ما بود. بهسمت راست در دوردستها که نگاه کردم، با گسترهای مجسمهای شکل از برف و یخ روبهرو شدم که بهشکل کوههایی دندانی شکل و تیز، آسمان فیروزهای را خطخطی کرده بودند. نام این فرودگاه از این کوهها برداشته شده است: «دندان نیش گرگ» (Wolf’s Fang).
به من گفته بودند که این کوهها مرتفع هستند؛ اما در این گستره بی حدوحصر، تشخیص اندازه آنها غیرممکن بود. آیا قلههایی عظیم بودند یا کوههایی معمولی که یک فرد میتوانست طی یک ساعت از آنها صعود کند؟ در قطب جنوب، هیچ مقیاسی برای پاسخ به این سوالها وجود ندارد.
هیچکس صاحب این قاره نیست. در بدو ورود، هیچ کس پاسپورت شما را کنترل نمیکند، هیچ قوانین مهاجرتی یا عبور از مرزی وجود ندارد. هفت کشور در صلح و آرامش، ادعای اراضی یکدیگر را به رسمیت میشناسند، علیرغم این واقعیت که اراضی آنها اغلب با یکدیگر همپوشانی دارند و دارای وضعیت قانونی مشخص نیستند. قطب جنوب، تنها مکانی در سیاره زمین است که شما در یک تمامیت سیاسی قرار ندارید و بهطور رسمی در هیچجا نیستید.
غار یخی. عکس از «تام پارکر» (TOM PARKER)
از تاریخ قطب جنوب، اطلاعات زیادی در دست نیست. قطب جنوب برای هزار سال کشفنشده باقی مانده بود، اگرچه همه ما میدانیم که این قاره، برای مدت زمان طولانی قبل از اینکه کسی آن را ببیند، وجود داشته است. حتی دانشمندان یونان باستان هم از یک قاره جنوبی اسرارآمیز حرف میزدند.
برخی از علاقهمندان به این منطقه در گذشته قانع شده بودند که قطب جنوب، سرزمین مردمانی شاد و زمینهای حاصلخیز است، ایدهای که خوشبختانه با اولین مشاهده انسان از این مکان، رد شد؛ درست ۲۰۰ سال قبل در ژانویه ۱۸۲۰، این قاره از برج دیدهبانی یک ناو برای اولین بار دیده شد و از آن پس قطب جنوب، سوژه داستانهای کاوشگران و دیوانگان بوده است و مردهای جوان، با ریشهای یخزده و نگاههای خیره و عاری از احساس، همیشه از آن داستانها سرودهاند.
انسانهای بسیاری در راه رسیدن به قطب جنوب، جان خود را بهعلت ابتلا به تب دانگ در جنگلهای مرطوب بورنئو یا زخمهای نیزه در نزاعها و جنگهای آفریقا از دست دادند
کمی بیشتر از یک صد سال قبل، این قاره کماکان یک منطقه ناشناخته و آخرین نقطه خالی و سفید در نقشه بود. انسانهای بسیاری در راه رسیدن به قطب جنوب ناامید شدند و جان خود را بهعلت ابتلا به تب دانگ در جنگلهای مرطوب بورنئو یا زخمهای نیزه در نزاعها و جنگهای آفریقا از دست دادند.
«ارنست شکلتون» (Ernest Shackleton)، برجسته ترین کاوشگر قطب جنوب گفته بود که این سفر، آخرین ماجراجویی خارقالعاده باقیمانده بشر است و البته برای برخی از افراد، این، آخرین سفر و آخرین لحظات زندگیشان بوده است.
«اپسلی چری گارارد» (Apsley Cherry-Garrard)، یکی از نجاتیافتگان سفر اکتشافی ناموفق «ترا نووا» (Terra Nova)، به فرماندهی «رابرت فالکون» (Robert Falcon)، خاطرات خود را در سال ۱۹۲۲ در قالب یک کتاب چاپ کرد و نامگذاری این کتاب بههیچوجه کار مشکلی نبود. او نام خاطرات خود را «بدترین سفر جهان» گذاشت.
عبور از آب جامد در جلوی کمپ «ویچاوای» (Whichaway). عکس از تام پارکر
سفر به قطب جنوب، هیچگاه فقط یک سفر نبوده است. این طبیعت قطب جنوب است که عبور از آن، همیشه چیزی بیشتر از چالشهای جغرافیایی آن باشد. شکلتون اعتراف کرد که این قاره برای او و دیگران، تبدیل به یک استعاره شده بود. وی با اشاره به ایده جستجو و تحقیق در مورد معنا و اهمیت این منطقه گفت:
همه ما قطب جنوب سفید خودمان را داریم.
تمام این ماجراجویان تا آخر عمرشان به اوقاتی که در قطب جنوب سفید گذراندهاند، فکر خواهند کرد. اینجا همان مکانی بود که آنها حس کردند که واقعا زنده هستند. سالها بعد، «چری گارارد» در یک عصرگاه دلپذیر انگلیسی، در حالی که در کتابخانه خود نشسته بود و دفترچههای قدیمی خود را میخواند، در حاشیه دفتر خود نوشت:
آیا لحظهای فرا خواهد رسید که ما بتوانیم آن روزها را فراموش کنیم؟
من قاعدتا باید در حین کولاکهای قطبی و زمانی که سگها در حال زوزهکشیدن بودند و بطری آب داغ من به یخ تبدیل شد، در چند کیسه خواب در چادر پناه میگرفتم؛ اما اعتراف میکنم که این کار را نکردم.
«ویات دزرت» (White Desert) بهمعنای صحرای سفید، نام یک برگزارکننده تور در قطب جنوب است که توسط تعدادی از مسافران قطب جنوب تاسیس شده است. برنامه سفری که آنها برای گردش در قطب جنوب ترتیب دیدهاند، یک برنامه اکتشافی هیجانانگیز و بدون مشقت است.
کمپ «ویچاوای» (Whichaway Camp)، پایگاه این تور است که در فضاهای دورافتاده «کوئین ماد لند» (Queen Maud Land) در بخش شرقی قطب جنوب احداث شده است و یکی از منحصربهفردترین اقامتگاههای جهان به شمار میآید. تجهیزات و تکنولوژی ساخت این پایگاه برای آزمایشهای فضایی مورد استفاده قرار میگیرد.
تونل یخی در دریا. عکس از تام پارکر
کمپ ویچاوای از هفت محفظه مدور عایقبندیشده تشکیل میشود که برای مقاومت در برابر طوفانهای ناگهانی به زمین وصل شده و جدا از یکدیگر در میان یکی از معدود سنگهای برونزده (exposed rock) قرار گرفتهاند. به نظر میرسید که این کمپ، لوکیشینی برای یک فیلم علمی تخیلی باشد؛ درست شبیه به یک کلونی انسانی در سیارهای بیگانه.
شش گنبد بزرگتر در کمپ وجود دارند که سهتای آنها، یک محوطه مشترک جادار با روکشهای خز و یک کتابخانه پر از کتاب را در خود جای دادهاند. چری گارارد قطعا با دیدن این حجم از ولخرجی و زیادهروی، احساس انزجار میکرد.
دانستن این نکته لازم است که در ساخت کمپ ویچاوای، علاوه بر اهمیتدادن به مسائل محیطزیستی بهراحتی و آسایش مسافران نیز فکر شده است. تغییرات اقلیمی از قطب جنوب آغاز میشود. این قاره، حدود ۹۰ درصد یخهای جهان را در خود جای داده است، اما دما در اینجا بیشتر از هر نقطه دیگری روی زمین در حال افزایش است. از دهه ۱۹۵۰ تاکنون، میانگین دمای قطب جنوب، حدود ۱۲ درجه سانتیگراد بیشتر شده است. اگر این رویه در قطب جنوب ادامه پیدا کند، افزایش سطح آب دریاهای جهان، فاجعهآمیز خواهد بود.
محفظههای گنبدی شکل کمپ ویچاوای در نزدیکی لبه یک دریاچه یخزده. عکس از تام پارکر
قطب جنوب، قارهای بهشدت آسیبپذیر است و افرادی که در اینجا فعالیت میکنند، باید به این منطقه احترام بگذارند. برگزار کنندگان تور «صحرای سفید» طرحهای عاری از کربن را به رسمیت یشناسند و بهدنبال متعادلسازی میزان کربن منتشر شده از پروازها و فعالیتهای خود هستند.
تمام ضایعات و زبالهها با کشتی از قطب جنوب خارج شده و برای بازیافت یا دفع مسئولانه به آفریقای جنوبی برده میشوند
این شرکت پیشگام، با استفاده از یک سیستم تامین انرژی با منبع خورشیدی برای آب و گرما، قدمهای بزرگی برای حفاظت از محیطزیست برداشته است و امسال نیز قرار است که پلاستیکهای یکبار مصرف را از زنجیره خدمات خود حذف کند. تمام ضایعات و زبالهها با کشتی از این منطقه خارج شده و برای بازیافت یا دفع مسئولانه به آفریقای جنوبی برده میشوند. در نهایت، زمانی که طول عمر کمپ به پایان طبیعی خود برسد، بدون هیچ ردی، از محیطزیست حذف خواهد شد.
کمپ ویچاوای، یک تجربه منحصربهفرد را به شما ارائه خواهد کرد. تجربه معمول و ساده رسیدن به قطب جنوب با یک کشتی کروز قطبی، رفتن بهسمت ساحل با قایقهای «زودیاک» (Zodiac) در یک برنامه زمانی مرتب برای دیدن پنگوئنها، فکها و دیگر گونههای دریایی، هر فردی را شگفتزده خواهند کرد.
بیش از ۵۰ هزار نفر در طول سال با این روش از قطب جنوب بازدید میکنند. اما در هر فصل تنها حدود ۱۶۰ نفر در کمپهای این سرزمین پهناور اقامت میکنند.
ما در یک گروه پنجنفره کوچک گاه با پای پیاده، گاه با وانت ششچرخ کمپ و گاه با هواپیماهای ملخی «باسلر بیتی-۶۷» (White Desert’s Basler BT-67) به گشتهایی رفتیم که برگزارکنندگان تور برایمان ترتیب داده بودند. هواپیماهای ملخی بهعنوان تاکسی هوایی برای مسافتهای دورتر در قطب جنوب استفاده میشوند و یک مزیت منحصربهفرد به شمار میآیند.
یخنوردی در کنار یک «نوناتاک» (nunatak)، یک لبه برونزد سنگی. عکس از تام پارکر
در آن ماههای تابستانی، هوا هیچوقت تاریک نشد. قطب جنوب، تمام ۲۴ ساعت روز روشن بود و به مانند یک بوم بدون رنگ نقاشیشده با شعاعهای نور، چشمها را به خود خیره میکرد. خورشید بهصورت دورانی در آسمان حرکت میکرد و در طول ۲۴ ساعت، رنگهای مختلفی در آسمان دیده میشد: آبی شیری کمرنگ، صبحهای صورتی، رنگ سفید جذاب میانههای روز، بعد از ظهرهایی به رنگ چمنهای زرد، عصرگاهی به رنگ خاکستری صدفی و شبی به رنگ خلنگزار.
کمپ ویچاوای بر لبه یک دریاچه یخزده قرار دارد و سطح ناهموار آن به الگویی شبیه به بادهای منجمد میماند. یک روز صبح به قصد صخرههای آنسوی دریاچه، عازم گذر از روی دریاچه شدیم و کفشهای یخشکن ما با خردکردن یخها، صدای قرچ قروچ میدادند.
دریاچه، صخرهها و دشتهای یخزده در آن سوی کمپ، یک سادگی مینیمالیستی را به نمایش گذاشته بودند، بهشتی از خطوط صاف، عاری از تجمل، پهناور و خلوت. البته جزئیاتی نیز در این منطقه وجود داشتند که در میان آنها میتوان به شبکه پیچیده ترکها و رگهها در آبهای یخزده، حفرههای «کریوکونیت» (cryoconite) با تزیینات خارقالعاده کریستالهای یخی و حبابهای هوا اشاره کرد که توسط گردوغبار یا قطعات سنگ به دامافتاده در یخ به وجود آمدهاند. ناگهان، بخشی از صخره در حاشیه دور دریاچه از هم گسیخت و با صدایی مهیب مانند رعدوبرق سقوط کرد و سکوت زیبای محیط را درهم شکست.
ما از دامنه تند یک صخره برفی که شیب آن، هر لحظه تندتر میشد بالا رفتیم. ما با طناب به یکدیگر متصل بودیم و در حین صعود از دامنه در مقابل عظمت این مکان، احساس کوچکی میکردیم. در یال کوه، قلابهایمان را در بادپناه سنگها رها کردیم و بهسختی از یک «نوناتاک» (nunatak) بالا رفتیم. نوناتاک به یک قله سنگی گفته میشود که از یخچال طبیعی بیرون زده است.
از بالای قله، به چشمانداز روشن و سکون غرق در سکوت آن نگریستیم. گذشته از ردپاهای خودمان، گستره وسیعی از برف و یخ دستنخورده، در افق دید ما خودنمایی میکردند. چشماندازی که از نظر من، تعریف بینهایت است.
قدم زدن بر دریاچه. عکس از تام پارکر
قطب جنوب زیستگاه مناسبی برای انسانها نیست و علاوه بر این، هرگونه حیات دیگری نیز در این منطقه کمیاب است
هیچکس در قطب جنوب زندگی نمیکند، حتی افراد شجاعی که زمستان را در ایستگاههای تحقیقات علمی سپری میکنند، بازدیدکنندگانی بیش نیستند. قطب جنوب زیستگاه مناسبی برای انسانها نیست و علاوه بر این، هرگونه حیات دیگری نیز در این منطقه کمیاب است و آنچه میتواند در قطب جنوب ادامه حیات دهد، موجود عجیبی است. هیچ درخت یا درختچهای در این منطقه رشد نمیکند و پوشش گیاهی محدود به جلبک، گلسنگ و خزه است.
بزرگترین حیوانی که بهصورت دائمی در قطب جنوب زندگی میکند، مگسریزه بدون بال است که اندازه آن کمتر از دو سانتیمتر است. بزرگترین پرندگان نیز، مرغهای باران برفی و قاپوها هستند. مرغهای باران برفی، مانند خطوط خوشنویسی سفید در آسمانهای آبی پرواز کرده و عمدتا از ماهیها تغذیه میکنند. قاپوها با اندازههای بزرگ و رنگ خاکستری، طعمه مرغهای باران برفی و دیگر پرندگان را میدزدند و لانه آنها در احاطه گورستانهایی از استخوانهای سفید بنا شده است. قاپوها، دو تخم میگذارند تا در سرزمینی که محدودیت منابع دارد، یکی از جوجهها بهعنوان غذا به جوجه دوم داده شود.
دریای یخ. عکس از تام پارکر
دریاهای اطراف با وجود گونههای زنده متعدد، در تضادی حیرتانگیز با خشکی هستند. کرم شبیه به میگو، اساس زنجیره غذایی دریایی این منطقه است و با وزن تخمینی حدود ۵۰۰ میلیون تن، بزرگترین توده زیستی انواع گونههای جانوری روی کره زمین به شمار میآید.
والهای بیشماری از جمله وال آبی، بزرگترین موجود کره زمین، برای تغذیه به قطب جنوب میآیند. از دیگر موجودات دریایی این منطقه میتوان به فیلهای دریایی، فکهای خزدار و فکهای پلنگی اشاره کرد. در انتها، مشهورترین گونهای که در قطب جنوب زندگی میکند، پنگوئنها هستند که از دریا تغذیه میکنند، اما محل تولید مثل آنها روی زمین یا روی یخ است.
به نظر میرسد که همگان، داستان حماسی پنگوئن امپراطور نر را از تلویزیون تماشا کرده باشند. پنگوئن نر در حین طوفانهای زمستانی از تخم بهتنهایی مراقبت میکند، در حالی که پنگوئنهای ماده بهدنبال غذا آن منطقه را ترک میکنند.
ما در نزدیکی ایستگاه تحقیقاتی «نومیر سوم» (Neumayer III)، چند کیلومتر دورتر از خطر حضور فکهای پلنگی گوشتخوار با دستهای از پنگوئنها روبهرو شدیم. وقتی به آنها نزدیکتر شدیم، صدای جمع این پرندگان شبیه به صدایی بود که از مرغداری به گوش میرسد. صدای قدقد و جیکجیک از آن اجتماع سرد بلند میشد. در جامعهای که همه شبیه به هم هستند، صداها نقش مهمی را ایفا میکنند. پنگوئنها یکدیگر را از طریق صدا میشناسند.
عکس از تام پارکر
پنگوئنها در میانه زمستان و در طوفانهای بزرگ و خوفناک از سرما هیچ باکی ندارند و شجاعانه مقاومت میکنند. اما در این زمان از سال در میانه تابستان، گروه آنها با احساس خوشحالی و بدون هیچ هدفی، آزادانه وقت تلف میکنند. گویی در یک مهمانی در باغ حضور دارند و با لباسهایی زیبا، پاهای خود را روی زمین میکشند، با یکدیگر حرف میزنند و منتظر سینیهای نوشیدنی هستند.
گاهی اوقات، یکی از پنگوئنها روی یخ شیرجه زده و روی شکمش، شبیه به یک سورتمه پارو میزد و در نهایت دوباره سرپا میایستاد. پنگوئنهای جوانتر با ظاهری دوستداشتنی و پشمالو، شبیه به بچههایی بودند که اجازه دارند پس از ساعت خوابشان در جمع بزرگترها شرکت کنند.
«دیوید آتن بورو» (David Attenborough)، زندگی پنگوئنهای امپراطور را بهعنوان یکی از بزرگترین نمونههای غریزی تلاش برای بقا و همچنین، یکی از رومانتیکترین داستانهای عاشقانه میداند. جامعه پنگوئنهای امپراطور، باملاحظه و مهربان هستند و اصل اولیه زندگی آنها درباره شادبودن خانواده است. کمی آنطرفتر، فیلهای دریایی نر در ساحل بر سر جفتگیری با مادهای، با بالههای خود به جان یکدیگر میافتند و گلوی هم را پاره میکنند. اما امپراطورهای نر، موجوداتی حساس و وفادار به جفت خود هستند و در نگهداری از جوجه، مشتاقانه به یکدیگر کمک میکنند. آنها با صدای «کو کو»، جفت خود را با علاقه و محبت صدا میزنند و پنگوئنهای ماده هم با همان صدا جواب آنها را میدهند. سپس هر دو با جوجهشان با صدای کو کو حرف میزنند.
هر چند وقت یکبار، یکی از والدین شروع به بالا آوردن میکند، سپس کج میشود و در دهان کوچک جوجه، ماهی میریزد. حتی همین کار هم با رعایت مناسبات و نزاکت انجام میشود.
روز دیگری ما به کنار دریا رفتیم. اقیانوس جنوبگان، یخزده و جامد بود. پهنهای ناصاف از یخ به طول ۱۰۰ کیلومتر یا بیشتر که از ساحل تا آبهای آزاد ادامه داشت. این یک ورق یخ مسطح نیست، بلکه بیشتر شبیه به یک بالاآمدگی بینظم از امواج یخزده سنگی و بسیار بزرگ است که بیشتر آنها از قد یک انسان هم بلندتر هستند. نور خورشید مانند آبشاری از نقره مایع بر حاشیه آنها میتابید. در فرورفتگیهای باریک و دراز میان دو موج هم، سایههایی از آبی به رنگ آب دیده میشد.
زمانی که بر لبه اقیانوس ایستاده بودم، واقعا از اندازه، عظمت و زیبایی آن شگفتزده شدم. پی بردن به ابهت اقیانوس باعث شد که زندگی خودم با وجود تمام اضطرابها و نگرانیها، موفقیتهای کوچک و شکستهای کوچکتر و دردها و آسیبهایش به فراموشی سپرده شود. این احساس شگفتانگیز حیرت و فراموشکردن خود، بهاندازه یک مدیتیشن، عمیق بود. واقعا احساس آزادیبخشی بود. در آن لحظه درخشان در هوای کریستالی قطب جنوب، به این فکر کردم که هیچ سفر بهتری نمیتواند وجود داشته باشد و هیچ مقصدی در جهان نمیتواند این حس آزادی را به فرد اعطا کند؛ هرچند که برای دریافتن این احساس، مجبور هستید که به آخرین نقطه زمین بروید.