جزیره های غیرواقعی که تنها روی نقشه ها به چشم میخورند (قسمت اول)
در عصر نقشههای GPS و گوگل مپ، بهسختی میشود باور کرد که مکانهایی در نقشهها هستند که در واقعیت وجود خارجی ندارند. اما مالاشی تالاک معتقد است که نقشهها را به همان اندازه میتوان یک کارتوگرافی ذهنی دانست که راهی برای کشف مکانی است که اکنون در آن هستیم. او در کتاب جدید خود به نام «جزایر ناشناخته»، خوانندگان را با خود به مکانهای خیالی میبرد؛ به جزیرههای اسطورهای، اشتباهات نقشهبرداران، سرابها و کلاهبرداریهایی که به شکلی خیلی واقعی انجام شدهاند.
وقتی نشنال جئوگرافی نتوانست تالاک (Tallack) را در یک جزیرهی یونانی (یک جزیرهی واقعی) پیدا کند، توضیح داد که چرا وجود بعضی از جزیرهها در سایهای از ابهام است؛ چرا بعضیها از نقشه حذف شدهاند؛ و چرا هنوز هم ناشناختههای زیادی در عصر ما وجود دارد.
جزیرهی غیرواقعی «اچ-وای براسیل» در نقشهای متعلق به قرن شانزدهم میلادی
نوشته بودید که «جزیره زمانی اختراع شد که انسانها شروع به قصهگویی کردند». این جمله را توضیح بدهید و چند مثال بزنید.
وقتی در ساحل میایستیم و به افق نگاه میکنیم، فکر میکنیم که جایی در آن دوردستها است که ما نمیبینیم. در خیلی از کشورها، مکانهایی هستند که بخش مهمی از سنتهای فرهنگی آنها محسوب میشود. یکی از معروفترین آنها، هاواکی (Hawaiki) است که مائوریها معتقد هستند نهتنها خاستگاه جغرافیایی آنها است، بلکه ریشههای معنوی آنها هم متعلق به آنجا است و بعد از مرگ به آن برخواهند گشت.
این جزیرهها که روی مرز هستی و نیستی معلق ماندهاند، در همه فرهنگها وجود دارند. یونانیهای باستان مکانی به نام «جزایر پربرکت» (Islands of the Blessed) داشتند که شبیه بهشت مسیحیان بود، جز اینکه وقتی موعد مرگ فرا برسد، تنها عدهی کمی از افراد برگزیده به این بهشت زمینی خواهند رفت. این ایده بعدها به اسطورههای سلتیک هم راه یافت. معروفترین مثال آن، آوالون (Avalon) است که تصور میشود که شاه آرتور سالهای آخر عمر را در آن گذراند.
موضوع دیگر همان چیزی است که شما آن را «جزایر پیشین» مینامید. چه چیزی باعث میشود که جزیره ناپدید شود؟
فکر میکنم همه جزیرههایی که در این کتاب از آنها اسم بردم، همگی یک «جزیرهی پیشین» هستند؛ چون مردم زمانی به وجود آنها باور داشتند، اما دیگر روی نقشه دیده نمیشوند. پیشپاافتادهترین دلیل آن هم این بود که ملوانان اشتباه کرده بودند. آنها فکر میکردند که جزیرهای را دیدهاند، اما چیزی که آنها دیده بودند در واقع یک سراب بود، یا شاید جای اشتباهی رفته بودند، یا اینکه شرایط بهقدری نامناسب بود که چیزی که میدیدند، آن چیزی نبود که فکر میکردند. اقیانوسها پر از جزیرههایی هستند که بعدها معلوم شد وجود خارجی ندارند.
کشف یک جزیره خیلی آسانتر از اثبات وجود نداشتن جزیرههایی است که قبلا روی نقشهها ثبت شدند، چون برای این کار باید به گذشته برگردید و ببینید که آیا چیزی در آنجا بوده یا نه. در عصر اکتشافات، کاشفین هم وسوسه میشدند که یک جزیره اختراع کنند و معمولا، آنها را به اسم افراد ثروتمند نامگذاری میکردند تا شاید پول بیشتری برای اکتشافاتشان به دست بیاوریند.
جزیره «تول» (Thule) را در نظر بگیرید. گویی یک کاوشگر یونانی به نام پیتپاس (Pytheas) آن را کشف کرد و بعدها، رومیها که معتقد بودند جزایر شتلند همان جزایر تول هستند، به آن علاقهمند شدند. سالهای بعد، مردم معتقد بودند که ایسلند یا نروژ همان تول است. این کلمه دیگر به یک مکان اشاره نمیکرد، بلکه معنی آن متعلق بودن به شمال بود؛ شمال یعنی جایی که خیلی دور است. این کلمه، بیشتر از اینکه کارتوگرافی نقشه باشد، تبدیل به بخشی از کارتوگرافی ذهن شد.
برخی معتقد هستند که این ایرلندیها بودند که اولین بار به آمریکای شمالی قدم گذاشتند، نه اسکاندیناویاییها. درست است؟
در تئوری ممکن است. گفته میشود سنت برندن کسی است که اولین بار به آنجا رفت، اما داستانهای مختلفی در مورد او گفته میشود. میگویند او از ایرلند راهی سفر دریایی شد و به جاهای مختلفی در سراسر آتلانتیک شمالی رفت. بعضی از این داستانها خیالی و پر از شیطان، اژدها و هیولاهای دریایی هستند. بعضی از داستانها که دربارهی جزایری مملو از دود و آتش صحبت میکنند که شاید همان آتشفشانها باشند، واقعی هستند. بعضی دیگر هم به کوههای یخ شناور اشاره میکنند. اما این نظریه که یک راهب این همه راه را تا آمریکای شمالی رفت و دوباره برگشت، به نظر من احتمال خیلی بعیدی است.
گفتید که جزیره اچ-وای براسیل (Hy-Brasil) «اول با کارتوگرافی معرفی شد و بعد به افسانه های قومی و اجدادی راه یافت». این جمله را بیشتر توضیح بدهید.
اچ-وای براسیل یکی از مشهورترین و شاید پیچیدهترین جزیره هایی است که هنوز ناشناخته باقی مانده است. این جزیره هیچ ربطی به کشور برزیل ندارد. مدتها تصور میشد که این جزیره بخشی از افسانههای اساطیری ایرلندی است. جزایر زیادی در افسانههای سلتیک و ایرلندی وجود دارد که بعضی وقتها دیده میشوند و خیلی وقتها هم نیستند. اچ-براسیل هم یکی از آنها است.
پژوهشهای جدید نشان داده است که اچ-براسیل تا قرن ۱۹ میلادی و صدها سال بعد از آن که برای اولین بار روی نقشه ظاهر شد، هنوز جایی در اسطورههای ایرلندی نداشت. آن زمان، مکانهای زیادی به نام براسیل وجود داشت. این اسم بهنوعی رنگ قرمز اشاره میکند که خیلی ارزشمند بود و یکی از چیزهایی بود که کاوشگران در جستوجوی آن بودند.
شاید این جزیره که در نقشههای سواحل جنوب غربی ایرلند به چشم میخورد، از شایعههای ملوانان اروپایی ریشه گرفته باشد که از قارهی آمریکای شمالی برگشته بودند و بعدها هم به سنتهای اساطیری ایرلندی وارد شد که البته این موضوع دقیقا مخالف تصورات شما است.