سفر در پهنای جمهوری اسلامی ایران ضمن اینکه پنجرهای از یک دنیای تازه را به رویمان باز میکند، موجب میگردد که این کشور را بیشتر بشناسیم. ما در نیمهشب دوشنبه با ورود به مرکز تهرانبا شهری خوابآلود و ساکت مواجه شدیم. این برای ما صرفاً یک سفر ساده نبود؛ بلکه یک سفر تحقیقاتی در سرزمینی بود که کمتر توریستی به آنجا سفر میکند. ما از این بابت که توانسته بودیم باوجود نقض قوانین اداری و همچنین زیر پا گذاشتن تعصبات بهسلامت به آنجا برسیم خوشحال بودیم.
شخص مهربانی به نام علی طاهری در طول این سفر هشتروزه بهعنوان راهنما ما را همراهی میکرد. او ما را با خودروی شخصی خود بهجاهای مختلف و همچنین محل سفارتخانهی سابق آمریکابرد و تبلیغات ضدآمریکایی روی دیوار سفارت را به ما نشان داد. دیدن سفارت و دیگر چیزها، خاطرات و اخبار گذشته از ایران را باری دیگر برایمان زنده کرد. زنان ایرانی بیشتر با چادرهای سیاهی که بر سر میکنند شناخته میشوند. زمانی که ما در ایران بودیم انگار در دنیایی دیگر به سر میبردیم. با اینوجود در این سرزمین امنیت حکمفرماست و مدتزمانی که ما در آنجا سپری کردیم عموماً مردم با ما خوشرفتاری میکردند. سپس به میدان آزادی رفتیم. درخشندگی سنگهای مرمر این اثر تاریخی در نور آفتاب واقعاً حیرتانگیز است. از سال ۱۹۷۱ که این بنای تاریخی ساختهشده است، بهعنوان نمادی از شهر تهران شناخته میشود.
این جاذبههای توریستی با توجه به فقدان صنعت توریسم در این کشور بیفایده مانده است. از ۱۹۷۰هیچ کارتپستالی از این کشور چاپنشده و عموماً جاذبههای توریستی ایران در نظر مردم دنیا ناشناخته است. دلیل علاقهی ما به ایران، مردمان خونگرمش است و ما میخواهیم که آنها نیز نسبت به این موضوع واقف شوند.
در یکهوای آفتابی به کاشان، شهری در ۲۵۰ کیلومتری جنوب پایتخت عازم شدیم. علی در طول مسیر، داستانهای جالبی برایمان تعریف میکرد درحالیکه ما محو تماشای گلهی بزها ونوشتههای تبلیغاتی در حاشیهی جاده بودیم.
کاشان
همهی اینها، سفر را دراین مسیر طولانی برایم لذتبخش کرد. به هر طرف که نگاه میکردیم با یک منظرهی فوقالعاده زیبا مواجه میشدیم که خود بهتنهایی سوژهی یک عکس کامل به شمار میآمد. نزدیکیهای غروب آفتاب به کاشان رسیدیم. به خانهی منوچهری که اکنون از موزههای این شهر است رفتیم. این خانهی قدیمی توسط یک زن تاجر ایرانی که ساکن سوئیس است بازسازیشده است. این جایگاه و اهمیت تاریخ هنر و معماری را نزد مردم ایران نشان میدهد.
خانههای منوچهری بهعنوان یک میراث منحصربهفرد فرهنگی پابرجاست. هرچند به دلیل ساختوسازهای جدید، کمتر اثری از معماری قدیم در این شهر باقیمانده است. شیوهی رنگآمیزی، ساختار مشبک پنجرهها با قابهای چوبی لوکس نشاندهندهی توجه عمیقی است که مردم این کشور به تاریخ غنی معماری خود داشتهاند.
غذاهایی که در طول سفر خوردیم از بهترین غذاهایی بود که تابهحال چشیده بودیم. معمولاً اقلامی ازجمله میوه، پنیر و نان در وعدهی صبحانهی مردم این کشور جای میگیرند. شاید باورکردنی نباشد ولی حلیم که در آن گوشت بهکاررفته است را بهعنوان وعدهی صبحانه مصرف میکنند. در وعدهی ناهار آنها، غذاهایی نظیر مرغ با گردو و انار، کوفته، کشکبادمجان وترشی مشاهده میشود. بعد از صرف غذا از یک نوشیدنی سنتی به نام دوغ که به هضم غذا نیز کمک میکند، مصرف میکنند که البته یک ترکیب غذایی عالی محسوب میشود. تمامی نوشیدنیهای آنها فاقد الکل است. لذا با آبجوهای بدون الکل و چایی آلبالویی در تراس خانه از ما پذیرایی شد.
دلیل معروفیت کاشان بیشتر به خاطر ساختمانهای بازرگانی، حمامها، و ساختمانهای بزرگی است که درگذشته برای نگهداری شترها و جمعآوری محصولات در عبور از جادهی قدیمی ابریشم استفاده میشده است. این بهتنهایی نشاندهندهی یک تاریخ غنی در این شهر است اما اکثر این بناها اکنون به خرابههایی تبدیلشدهاند و دیگر مثل گذشته از آنها برای دادوستد استفاده نمیشود!
ما با دیدن معماری بازار کاشان شگفتزده شدیم هرچند بیشتر محصولات چینی در آنجا عرضه میشد. این مورد را قبلاً نیز در کشور روسیهو بازارهای استانبولو مراکشهم دیده بودیم. ما به دنبال شخص پیر و باتجربهای میگشتیم که بتواند بهخوبی از گذشته و تاریخ این شهر برایمان بگوید.
ابیانه
در طول مسیر به تأسیسات هستهای نطنز برخورد کردیم. سپس به سمت روستای کوچکی به نام ابیانه که قدمت ۹ هزار ساله دارد حرکت کردیم. معماری ابیانه با خانههای گلیای که بین کوچههای کوچک قد علم کردهاند، حیرتانگیز است. زنهای این روستا با چادرهای رنگارنگ در روستا تردد میکنند. هرکسی که میدیدیم حداقل ۸۰سال سن داشت. مردم این روستا عموماً در طول روزبه میوهچینی میپردازند. فروشگاههای متوسط شهر هم بیشتر لباسهای سنتی میفروختند. ما مدتی کوتاه برای نوشیدن چای هل توقف کردیم و درنهایت برای استراحت به تنها هتل شهر رفتیم.درست زمانی که صدای اذان در روستا پخش میشد، ما از کوهی در نزدیکی روستا بالا میرفتیم و از بالای کوه تمامی روستا را بهصورت یکپارچه نظاره میکردیم. این پررنگترین خاطرهای است که از این روستای زیبا در ذهن همهی ما نقش بسته است
اصفهان
اصفهان همچون جواهری بر روی تاج پادشاهی ایران و بازتابدهندهی فرهنگ غنی این کشور است. این درواقع همان چیزی بود که ما دنبال آن بودیم. بناهای تاریخی این شهر و مسجدها و آثار نفیسش در دنیا مثالزدنی است. آن لحظههایی که مردم در هنگام طلوع آفتاب مشغول خواندن نماز بودند تصویری است که با خود آوردهام و اکنون اینجا کاملاً تحقق بخشیده شده است.
دوباره به دل جاده زدیم. محبت بسیار مردم در طول سفر ما را به فکر فروبرد، چراکه به هنگام خروج از شهر با انداختن گل به داخل ماشین ما را بدرقه کردند. ایرانیان معتقدند که مهمان حبیب و دوست خداست. محدودیتهایی نیز در این چند روز مشاهده کردیم که قابلتأمل است. الزامی بودن پوشش کامل بیشتر من را تحت تأثیر قرارداد؛ نه از این بابت که یک سمبل و قانون است، بلکه به جهت محدودیتهای فیزیکیای که در هنگام حرکت ایجاد میکرد ناراحت بودم. اما ناراحتی من موقت است. همچنان که در ماشین در حال بازگشت از این سفر بودیم، متوجه شدیم که در ماشین موسیقی کلاسیک و پاپ ایرانی دارد پخش میشود. در ابتدا فکر کردیم که این موسیقی از رادیوپخش میشود ولی بعد فهمیدیم که نوار کاست در حال پخش است.
من از علی خواستم که اگر شاد است و مشکلی ندارد یک موسیقی شاد پخش کند. او در جواب گفت که اگر شما شادباشید من هم شاد هستم. این لحظهی دوستانه با این جملهی محبتآمیز، شیرینی سفر را برای من کامل کرد. محبتهای این مرد خارقالعادهی ایرانی و همچنین دیگر هموطنانش، باعث شد که در آن لحظه احساس نکنیم که دور از وطن و فرهنگ آزادمان هستیم.
من از تمام عمرم تنها در حد یک سفر در آنجا سپری کردم اما باید بگویم که در آنجا ندا شتهها بیشتر از داشتهها بود. ما در آزادی کامل هستیم و سفر به ایران باعث شد که با تمام وجودم این را درک کنم. مردمی چنین مهربان و بی غل و غش سزاوار آیندهای پرامید و روشن هستند.