ماجرای عجیب شهر فاتیما در پرتغال چیست؟
شاید شما هم در مورد داستانهای مشاهده تجسمهایی از مریم مقدس در گوشه و کنار جهان چیزهایی شنیده باشید. یکی از معروفترین داستانها در این زمینه مربوط به ماجرای زندگی دختری از اهالی شهر «لورد» (Lourdes) در کشور فرانسه است. دختری به نام «برنادت سوبیرو» (Bernadette Soubirous) که حتی بعدها به عنوان قدیسه معرفی شده و مورد احترام کلیسا قرار گرفت. برنادت ادعا میکرد که چندین بار با تجسمی از مریم مقدس دیدار و گفتگو داشته است.
ماجرای دیگری از این دست در شهر «فاتیما» (Fatima) و در کشور پرتغال روی داد، جایی که چند کودک ادعای ملاقات با بانویی را داشتند که ظاهرا همان مریم مقدس بود. ماجرایی که همچون داستان برنادت توجه بسیاری از مردم محلی را به خود جلب کرده و حتی تا سالها بعد مورد توجه گردشگران مذهبی قرار داشته و دارد. به طوری که هر ساله در سالروز این رخداد عجیب، زائران به این محل آمده و این رویداد را جشن میگیرند.
پیش از پرداختن به ماجرای این سه کودک بد نیست اندکی بیشتر با شهر فاتیما آشنا شویم.
فاتیما
فاتیما روستا و ناحیهای در ۱۴۲ کیلومتری شمال شهر لیسبون در کشور پرتغال است. این شهر به دلیل قرارگیری یکی از مهمترین زیارتگاههای کاتولیک جهان به شهرت رسیده که متعلق به «مریم باکره» (the Virgin Mary) است. هرساله این مکان پذیرای میلیونها زائر و گردشگری است که از اقصی نقاط جهان برای دعا، درخواست شفا و تزکیه نفس روانه این محل میشوند. امری که از یک داستان و وقوع یک معجزه بزرگ نشأت گرفته است، یعنی ظاهر شدن تجسمی از مریم مقدس پیش چشمان سه کودک چوپان، بانویی نورانی که با نام «بانوی تسبیح» (Our Lady of the Rosary) شناخته میشود.
در خلال چندین ماه این کودکان شاهد ظاهر شدن تجسمی از مریم مقدس بودند که آخرین آنها با معجزهای همراه شد که دست کم توسط ۶۰ الی ۷۰ هزار نفر به اشکال مختلف مشاهده شده و در دنیای مسیحیت و کاتولیک از آن با عنوان «روزی که خورشید میرقصید» یاد میشود.
همین مسئله باعث شده که امروزه فاتیما شاهد برگزاری یکی از بزرگترین مراسمهای مذهبی جهان بوده که با روشن کردن مشعلی بزرگ همراه شده و اغلب توسط مقامات مذهبی همچون کاردینال و اسقف مدیریت میشود. در این مراسم مردم در میدانی موسوم به «Cova de Iria» گرد هم جمع میشوند، جایی که صومعهای کوچک در آنجا بنا شده است. در اطراف این محل تعدادی مغازه و فروشگاه کوچک وجود دارد که به فروش اجناس مذهبی اختصاص دارند. کمی دورتر کلیسای بزرگی با سبک معماری نئو کلاسیک ساخته شده است. این کلیسا دارای برج مرکزی بلندی به ارتفاع ۶۵ متر بوده و زمان ساخت آن به ۱۳ می سال ۱۹۲۸ برمیگردد. در داخل این کلیسا اجساد دو تن از کودکان درگیر در این رخداد دفن شده است. عضو سوم این گروه که بعدها راهبه شد، در سال ۲۰۰۵ دارفانی را وداع گفت.
بانوی ما فاتیما و معجزه خورشید
داستان معجزه معروف فاطیما در کشور پرتغال به ماه می سال ۱۹۱۷ بازمیگردد، وقتی سه کودک ۷، ۹ و ۱۰ ساله که به چوپانی میپرداختند، ادعا کردند در مسیر بازگشت به خانه با تجسمی از مریم مقدس روبرو شدند. این سه کودک خواهر و برادری به نام «فرانسیسکو و ژاسینتا مارتو» (Francisco and Jacinta Marto) و دختر عمهشان «لوسیا دو سانتوس» (Lucia dos Santos) بودند.
بزرگترین دختر یعنی لوسیا تنها کسی بود که با بانوی درخشان صحبت کرد. بانو به او گفته بود که به مدت ۶ ماه، سیزدهم هر ماه به ملاقات آنها خواهد آمد، او سپس از پیش چشم کودکان ناپدید شد.
کودکان خیلی زود این ماجرا را ابتدا برای والدین خود و سپس برای دیگر اهالی روستا تعریف کردند، اینکه فرشتهای شفاف پیش رویشان ظاهر شده که همچون کریستال میدرخشیده است. این ملاقاتها در تاریخ تعیین شده تکرار میشد و هر بار تجسم مریم مقدس تصاویری به کودکان نشان داده یا پیامهایی را به آنها منتقل میکرد. با گذشت هفتهها و ماهها، افراد بیشتری این داستان را باور پیدا کرده و این روستا شاهد ورود زائرانی بود که برای ملاقات با این بانوی مقدس به آنجا سفر میکردند. تا آن زمان هیچ کس دیگری موفق به مشاهدهی مریم مقدس نشده بود، در عوض بزرگسالان دور لوسیا جمع شده و از او میخواستند دوباره ماجرای این ملاقاتها و مشاهدات خود را برای آنها تعریف کند.
سرانجام در تاریخ ۱۳ اکتبر سال ۱۹۱۷ برای آخرین بار این تجسم روحانی ظاهر شد که از قضا به معروفترین رویداد این روستا بدل شد. در کتاب «جستجوی یک معجزه» (Looking for a Miracle) نوشته «جو نیکل» (Joe Nickell) آمده که در آن زمان در حدود هفتاد هزار نفر در محل حاضر بودند، جایی که بانوی تسبیح ظاهر شده و معجزه بزرگ خود را به نمایش گذاشت.
در آن روز بزرگ پیش از هر چیز تجسمی از مریم مقدس ظاهر شد، البته باز هم این تجسم تنها برای کودکان قابل رؤیت بود. لوسیا این بار از بانو خواست که نام خود را بگوید و او خود را به نام «بانوی تسبیح معرفی کرد و خواست که بعدها در آن مکان صومعهای ساخته شود. آن روز باران شدیدی باریده بود و هوا گرفته و ابری بود. در این هنگام بانو دستهایش را به سمت آسمان بالا برد و سپس لوچیا نام خورشید را بر زبان آورد. همزمان همه مردم به آسمان نگاه کردند و متوجه شدند که از میان ابرهای تیره رنگ، خورشید همچون صفحهای نقرهای رنگ و چرخان ظاهر شد. چیزی که از آن با عنوان «معجزه خورشید» یاد میشود.
وجه جالب این ماجرا گزارشات مردم حاضر در این مکان است، چرا که هر کدام ظاهرا شاهد رویدادی متفاوت بودهاند. بعضی از حضار ادعا کردند خورشید را حین چرخیدن حول بهشت مشاهده کردهاند، گروهی گفتند خورشید با حرکات زیگزاگی به سمت زمین حرکت میکرده، به طوری که باعث ترس و وحشت آنها شده و این تصور را بوجود آورده که ممکن است خورشید هر آن با زمین برخورد کرده و حتی آن را بسوزاند. برخی دیگر از مشاهدهی رنگهای درخشانی صحبت کردند که در حالتی عجیب و با الگوهای مارپیچ دور خورشید میچرخیدهاند و البته هزاران نفر نیز گفتند در نهایت شاهد هیچ چیز عجیبی حین این تجربه نبودند.
کل این ماجرا تنها ده دقیقه به طول انجامید و این معجزه خاص یکی از شناخته شدهترین رویدادهایی است که به فاطیما نسبت داده میشود. ماجرایی که تاکنون همچنان توجه گردشگران، زائران و البته افراد علاقمند به مسائل عجیب و غیرقابل توضیح را به خود جلب کرده است.
تخیل یا واقعیت؟
اما در نهایت چه اتفاقی برای فاطیما افتاد؟ در آن روز واقعا مردم شاهد چه چیزی بودند؟ آیا تمام این رویدادها واقعیت داشت یا مردم درگیر تخیلات ذهنی خود شده بودند؟ ماجرای فاطیما باعث ایجاد شک و شبهات بسیاری شده است. گروهی عمیقا به این داستان باور دارند و گروهی این ماجرا را تنها ناشی از تخیلات افراد حاضر میدانند.
ما به طور دقیق نمیتوانیم در مورد حوادث آن روز نتیجه گیری کنیم، اما حداقل بعضی چیزها کاملا مشخص است. ماجرای خورشید یکی از آنهاست. بیشک رقص خورشید تنها زاییدهی خیالات افراد بوده است، چرا که میلیاردها انسان روی زمینی مشترک و زیر خورشیدی یکسان زندگی میکنند. اگر حقیقتا خورشید اینگونه در آسمان به رقص و حرکت درآمده بود، قطعا دیگران هم باید شاهد این رویداد بودند. با این حال هیچ گزارش دیگری در این زمینه ارائه نشد.
با این استدلال گروهی این تجربه را چیزی متفاوت از واقعیت محض معرفی میکنند. به عنوان نمونه در کتاب «جستجوی یک معجزه» نویسنده اشاره میکند که شاید این جمعیت شاهد یک «سان داگ» (sundog) بودهاند، یعنی تکهای از نور که گاهی در پس خورشید ظاهر میشود. اما این پدیده رویدادی ثابت است و این مسئله نمیتواند توضیحی برای تصور حرکت خورشید در بین شاهدان ارائه کند.
پس شاید رقص خورشید نه در آسمان بالای سر افراد، که در ذهن آنها روی داده است؟ این مسئله بیشک توضیحی روانشناختی دارد. به عنوان مثال عدهای بر این باورند که چون افراد حاضر به دنبال وقوع یک معجزه و پاسخی برای دعاهای خود به درگاه خداوند در آن محل جمع شده بودند، پس آنها از قبل وقوع رویدادی عجیب را در ذهن خود پیش بینی کرده و چه بسی انتظار آن را میکشیدند. از سوی دیگر در آن زمان هزاران نفر به آسمان و خورشید خیره شده بودند، شاید خستگی چشم و آزردگی قوه بینایی افراد به خاطر خیره شدن به نور خورشید، عامل اصلی ایجاد چنین توهم بصری بوده است.
در نهایت صرفنظر از موافقان یا مخالفان، معجزه بانوی ما فاطیما همچنان شهرت و محبوبیت خود را در بین مردم و افراد مذهبی حفظ کرده است.
اما چند نکته جالب در مورد داستان فاتیما:
- برخلاف تصور اولیه، اين قضيه ارتباطی با حضرت فاطمه زهرا (س) ندارد. ظاهرا فاتیما در اصل دختر امیری از امرای اندلسی بوده که بعد از به اسارت گرفته شدن توسط مسیحیان به مذهب کاتولیک درآمده و همسر کنتی محلی شده است.
- این داستان منبع الهام کتب و ساخت آثار مستند و سینمایی بوده است.
- ژاسینتا و فرانچسکو در سنین کودکی و سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ بدرود حیات گفتند. لوسیا بعدها راهبه شده و به خدمت خدا مشغول شد. او سرانجام در سال ۲۰۰۵ و در سن نود سالگی دار فانی را وداع گفت. گفته میشود از آن زمان درخواست تقدیس و قدیسه اعلام شدن او درجریان است.
فاطیما- پرتغال
به پایان این مطلب رسیدیم. نظر شما در مورد معجزه بانوی ما فاطیما چیست؟ آیا این داستان برای شما هم باورپذیر است؟ فراموش نکنید حتما نظرات خود را با ما نیز در میان بگذارید.