ناپلئون بناپارت، امپراطوری که اروپا را دگرگون کرد
ناپلئون در سال ۱۷۹۹ میلادی، اولین کنسول فرانسه شد و در سال ۱۸۰۴ بهعنوان امپراتور فرانسه به اوج قدرت دست یافت. دوره سلطنت ناپلئون بناپارت با جنگها در اروپا علیه ائتلافهای مختلف همزمان بود. شهرت او بهعنوان یک رهبر نظامی به هنگام امپراتوری به اوج رسید؛ اما شکست ارتش فرانسه در جنگ واترلو در ۲۲ ژوئن ۱۸۱۵ میلادی، سبب کنارهگیری وی از قدرت شد.
ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه و از رهبران بزرگ تاریخ جهان، دولتمردی تاثیرگذار و یک استراتژیست نظامی درخشان بود. پیروزیهای نظامی پیدرپی، دلیل شهرت ناپلئون بناپارت بود؛ سپس قدرت سلطنتطلبان فرانسه را درهم شکست و حکومت جمهوری تشکیل داد.
آنچه باید درباره ناپلئون بناپارت بدانید:
ناپلئون بناپارت کیست؟
منبع عکس: history.com
«ناپلئون بناپارت» (Napoleon Bonaparte)، ژنرال فرانسوی، اولین کنسول و امپراتور فرانسه بود که در اوایل قرن ۱۹ میلادی بخشهای زیادی از قاره اروپا را زیر سلطه خود درآورد. او در طی انقلاب فرانسه، درجات نظامی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت تا به بالاترین درجه دست یافت. وی بعد از به دست گرفتن قدرت سیاسی، در سال ۱۸۰۴ میلادی، بهعنوان امپراتور، تاجگذاری کرد.
ناپلئون از مشهورترین شخصیتهای سیاسی غرب و یک استراتژیست نظامی ماهر به شمار میرفت که بسیار زیرک و جاهطلب بود. او از طریق جنگ با ائتلاف کشورهای اروپا، امپراتوری خود را وسعت داد. ناپلئون همچنین تحول بزرگی را در سازماندهی و آموزش نظامی به وجود آورد و قانونی را وضع کرد که بعدها پایه تشکیل حقوق مدنی شد. او «کنکوردا» (Concordat)، را با پاپ منعقد کرد و از طریق ایجاد استقلال برای کلیسا و دولت، به جنگهای مذهبی پایان داد. کنکوردا به سندی گفته میشود که بین پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان و رئیس یک کشور منعقد میشود و هدف آن حفظ منافع کلیسای کاتولیک رم در آن کشور است.
ناپلئون یک استراتژیست نظامی ماهر و یک افسر جاه طلب بود
ناپلئون بعد از حمله فاجعهبار فرانسه به روسیه، در سال ۱۸۱۲ میلادی، از تاجوتخت فرانسه کناره گرفت؛ سپس در سال ۱۸۱۵ میلادی، در مبارزه انتخاباتی ۱۰۰ روزه، به قدرت بازگشت. دوره دوم حکومت او کوتاه بود و وی بعد از شکست در نبرد واترلو، بار دیگر از سلطنت کناره گرفت و تبعید شد.
اصلاحات ناپلئون بناپارت، اثر ماندگاری بر نهادهای فرانسه و دیگر کشورهای اروپای غربی بهجای گذاشت. ناپلئون از طریق فتوحات، قدرت و جغرافیای فرانسه را وسعت داد و هنگامی که قدرت را ترک کرد، مرزهای فرانسه بسیار بزرگتر از زمان وقوع انقلاب در سال ۱۷۸۹ میلادی بودند. او در طول زندگی خود، بسیار مورد احترام بود و اکنون نیز بهعنوان یکی از قهرمانان تاریخ فرانسه و جهان شناخته میشود.
زندگینامه ناپلئون بناپارت
منبع عکس: dreamstime.com
ناپلئون بناپارت در تاریخ ۱۵ ماه اوت سال ۱۷۶۹ میلادی، در جزیره «کرس» (Corsica)، از جزایر فرانسه، متولد شد. این جزیره، پیش از تولد ناپلئون توسط جنواییها در ایتالیا به فرانسه واگذار شده بود.
پدر ناپلئون، «کارلو ماریا دی بوئوناپارته» (Carlo Maria Buonaparte)، دیپلمات و حقوقدان ایتالیایی، و مادرش نیز «ماریا لتیسیا بووناپارته» (Maria-Letizia Buonaparte)، نام داشت. خانواده پدری ناپلئون از اشراف قدیمی «توسکانی» (Tuscany) ایتالیا محسوب میشدند که در قرن ۱۶ میلادی به جزیره کرس مهاجرت کرده بودند.
کارلو بناپارت و همسرش هشت فرزند داشتند؛ ناپلئون فرزند چهارم خانواده بود. کارلو برای حفاظت از کرس که در آن زمان بهوسیله فرانسویها اشغال شده بود، به حزب پائولی پیوست. «فیلیپو آنتونیو پاسکواله د پائولی» (Filippo Antonio Pasquale de Paoli) رهبر نظامی و میهنپرست مشهوری بود که در خط مقدم جنبشهای حمایت از کرس قرار داشت و برای استقلال این جزیره میجنگید.
تصویر پائولی، رهبر سیاسی جزیره کرس، منبع عکس: npg.org.uk
کرس توسط فرانسه اشغال شد و پائولی فرار کرد. کارلو بهناچار با فرانسویها کنار آمد و با جلب حمایت فرماندار کرس، در سال ۱۷۷۱ میلادی، ارزیاب قضایی «آژاکسیو» (Ajaccio)، پایتخت کرس، شد.
ناپلئون یک کرسی واقعی به شمار میرفت و با فرهنگ اهالی کرس تربیت شده بود. او مدتی پس از ورود به فرانسه، خود را یک خارجی میدانست؛ با این حال، مانند دیگر فرانسویها از ۹ سالگی تحصیل را آغاز کرد. ناپلئون در سال ۱۷۷۸ میلادی، با برادر بزرگ خود «جوزف ناپلئون» (Joseph Napoleon)، به کالج «دیآتون» (dAutun)، واقع در پاریس رفتند.
تصویری از جوزف ناپلئون، برادر ناپلئون بناپارت و پادشاه ناپل، منبع عکس: blog.napoleon-cologne.fr
ناپلئون تحصیلات خود را در سه مدرسه به پایان رسانید؛ او ابتدا به مدرسه اوتون رفت و بعد از آن پنج سال را در «مدرسه نظامی برین» (Military School in Brienne)، در «شامپاین» (Champagne) فرانسه گذراند. بعد از آن، یک سال را نیز در «آکادمی نظامی پاریس» (Ecole militaire)، بهصورت عملی سپری کرد.
پدر ناپلئون در فوریه سال ۱۷۸۵ میلادی، بر اثر سرطان معده درگذشت و خانواده خود را در شرایط سخت رها کرد. ناپلئون با وجود اینکه پسر ارشد پدر نبود، از ۱۶ سالگی سرپرستی خانواده خود را به عهده گرفت. او در ماه سپتامبر همان سال با کسب رتبه ۴۲ در کلاس ۵۸ از آکادمی نظامی فارغالتحصیل شد.
ناپلئون در «هنگ لا فری» (La Fere)، مدرسه آموزشی افسران توپخانه، به درجه ستوان دومی رسید؛ سپس تحصیلات خود را ادامه داد و آثاری را درباره تاکتیکها و استراتژیهای جنگ مطالعه کرد. او همچنین کتاب «نامههایی درباره کرس» (Lettres sur la Corse) را نوشت و در آن احساس خود را نسبت به جزیره بومی کرس نشان داد. ناپلئون در سپتامبر ۱۷۸۶ به کرس بازگشت و تا ژوئن ۱۷۸۸ میلادی در آنجا ماند؛ به این ترتیب نزدیک به دو سال را دور از هنگ نظامی خود سپری کرد.
ناپلئون در سال ۱۷۹۱ میلادی، ستوان اول هنگ توپخانه شد
ناپلئون از خوانندگان آثار ولتر و روسو محسوب میشد و به یک تغییر سیاسی ضروری اعتقاد داشت؛ اما بهعنوان یک افسر، نیازی به اصلاحات اجتماعی رادیکال نمیدید. مجلس ملی فرانسه در سال ۱۷۸۹ میلادی، برای ایجاد سلطنت مشروطه تشکیل شد و به پائولی اجازه بازگشت به کرس را داد. ناپلئون که خبر بازگشت پائولی را شنید، درخواست کتبی مرخصی از هنگ را نوشت و به گروه پائولی پیوست.
پائولی به ناپلئون جوان اعتماد نداشت؛ زیرا علاوه بر اینکه او را یک خارجی میدانست، معتقد بود چون پدر ناپلئون به آرمانهای خود پشت کرد، از درجه اعتبار پسر او نیز کاسته میشود. ناپلئون با بیمحلی پائولی ناامید شد و به فرانسه بازگشت؛ سپس در آوریل ۱۷۹۱ میلادی، ستوان اول هنگ چهار توپخانه در «والانس» (Valence)، واقع در فرانسه شد.
منبع عکس: nam.ac.uk
ناپلئون بعد از دریافت مقام ستوان اولی، به باشگاه ژاکوبنها پیوست (ژاکوبنها گروهی مناظرهکننده حامی سلطنت مشروطه بودند). او در فرصتی کوتاه، رئیس آنها شد و سخنرانیهایی را علیه اشراف، راهبان و اسقفها انجام داد. او در سپتامبر سال ۱۷۹۱ میلادی، دوباره سه ماه مرخصی گرفت تا به کرس بازگردد؛ اما بهعنوان سرهنگ دوم در گارد ملی انتخاب شد تا روبهروی پائولی قرار گیرد. ناپلئون موفق نشد به فرانسه بازگردد و نام او در ژانویه سال ۱۷۹۲ میلادی بهعنوان یک فراری ثبت شد. دولت فرانسه در آوریل همان سال، بهعلت اعلام جنگ به اتریش، تخلف ناپلئون را بخشید.
خانواده ناپلئون در کرس، توسط پائولی تکفیر شدند
ناپلئون به فرانسه بازگشت و با حمایت درجهداران نظامی، به درجه کاپیتانی ارتقا یافت؛ اما به هنگ خود نپیوست. او در اکتبر سال ۱۷۹۲ میلادی، به کرس بازگشت؛ جایی که پائولی در حال اعمال قدرت دیکتاتوری بود و کرس را برای جدایی از فرانسه آماده میکرد. او به ژاکوبنهای اهل کرس پیوست که مخالف پائولی بودند. در آوریل سال ۱۷۹۳ میلادی که در کرس جنگ داخلی به وقوع پیوست، پائولی به خانواده ناپلئون لقب خائن و بدنام را داد؛ در نتیجه همه آنها مجبور به فرار از جزیره به فرانسه شدند.
ناپلئون دوباره در ژوئن ۱۷۹۳ میلادی، به هنگ خود در «نیس» (Nice)، واقع در فرانسه، پیوست. ناپلئون در کتاب «شام در بوکرگار» (Le Souper de Beaucaire) خود که در همان زمان نوشت، به اتحاد جمهوریخواهان و نیروهای کنوانسیون ملی (National Convention؛ جمع انقلابی که در پاییز قبل، سلطنت را ملغی کرده بودند) با ژاکوبنها اشاره میکند که هرروز رادیکالتر میشدند.
منبع عکس: jacobin.com
نیروهای کنوانسیون ملی در اواخر اوت ۱۷۹۳ میلادی، شهر مارسی فرانسه را تصرف کردند؛ اما با رویایی سلطنتطلبان و کمک بریتانیا به آنها، در «تولون» (Toulon؛ از شهرهای بندری فرانسه)، متوقف شدند. فرمانده توپخانه مجروح شد و ناپلئون از طریق «آنتوان کریستف سالیستی» (Antoine Christophe Saliceti)، کمیسر ارتش و دوست خانوادگی پدرش، پست فرماندهی توپخانه را دریافت کرد.
ناپلئون در سپتامبر سال ۱۷۹۳ میلادی به درجه سرگردی و در اکتبر به درجه ژنرال آجودانی ارتقا یافت. او در دسامبر همان سال زخمی شد؛ اما خیلی زود اوضاع را سامان داد و به سربازان انگلیسی با توپخانه خود حمله کرد تا آنها از تولون فرار کردند. ناپلئون در ۲۲ دسامبر سال ۱۷۹۳ میلادی، در سن ۲۴ سالگی، بهعلت نقش تاثیرگذار در تصرف شهر، به درجه سرتیپی ارتقا یافت.
«آگوستین دی روبسپیر» (Augustine de Robespierre)، کمیسر ارتش آن زمان، به برادرش «ماکسیمیلیان فرانسوا ماری ایزیدور دی روبسپیر» (Maximilien Francois Marie Isidore de Robespierre) که در آن زمان از دولتمردان برجسته فرانسه بود، نامه نوشت و شایستگی ناپلئون، افسر جوان فرانسه را گوشزد کرد.
تصویری از انقلاب فرانسه، منبع عکس: jacobin.com
ناپلئون در ماه فوریه سال ۱۷۹۴ میلادی، به فرماندهی توپخانه ارتش مشترک فرانسه و ایتالیا منصوب شد. در همان سال روبسپیر از قدرت خلع شد و ناپلئون که بهعنوان دستیار وی بهشمار میرفت، به اتهام توطئه و خیانت دستگیر شد. او را چند ماه بعد آزاد کردند؛ اما ناپلئون پیشنهاد فرماندهی توپخانه در ارتش غرب را نپذیرفت و به پاریس رفت.
ناپلئون با حقوق کم در پاریس، زندگی دشواری را میگذراند. او در این زمان با «دزیره کلاری» (Desiree Clary)، دختر تاجر ثروتمند مارسی و خواهر همسر جوزف، روابط عاشقانه برقرار کرد.
ناپلئون در سال ۱۷۹۵ میلادی که کنوانسیون ملی در آستانه سقوط قرار داشت، هنوز در پاریس بود. در این زمان، سلطنتطلبان با فکر احیای سلطنت، شورشی به راه انداختند تا از همهپرسی که قرار بود برای قانون اساسی جدید برگزار شود، پیشگیری کنند.
ناپلئون در پنج اکتبر سال ۱۷۵۹ میلادی، در برابر شورش سلطنتطلبان ایستاد
«پل فرانسوا ژان نیکولا ویکومت د بارا» (Paul Francois Jean Nicola vicomte de Barras)، معروف به پل باراس که در راس کنوانسیون ملی قرار داشت، با اطلاع از خدمات ناپلئون در تولون، او را بهعنوان قدرت دوم بعد از خود منصوب کرد. ناپلئون نیز در پنج اکتبر ۱۷۹۵ میلادی، در برابر شورش سلطنتطلبان ایستاد و کنوانسیون ملی و جمهوری فرانسه را نجات داد.
ناپلئون که فرمانده ارتش فرانسه و مشاور دولت در امور نظامی شده بود، از تمام تحولات سیاسی این کشور مطلع میشد. او در این زمان با زنی جذاب به نام «ژوزفین بوهارنه» (Josephine de Beauharnais)، آشنا شد که بیوه ژنرال «الکساندر بوهارنه» (Alexandre de Beauharnais)، بود. او در نهم مارس ۱۷۹۶ میلادی با ژوزفین ازدواج کرد و دو روز بعد عازم جنگ شد.
تصویری از ژوزفین، همسر ناپلئون بناپارت، منبع عکس: fa.wikipedia.org
ناپلئون که وفاداری خود به دولت دایرکتوری را ثابت کرده بود، در ماه مارس ۱۷۹۶ میلادی، فرمانده کل ارتش ایتالیا شد. او قصد داشت با دستیابی به این پست، بخشی از برنامه مبارزاتی خود توسط دایرکتوری را انجام دهد. وقتی ناپلئون بناپارت به مقر خود در نیس رسید، متوجه شد که ارتش او که روی کاغذ از ۴۳,۰۰۰ مرد تشکیل میشد، به ۳۰,۰۰۰ نفر نیز نمیرسد. او در ۲۸ مارس سال ۱۷۹۶ میلادی، سربازان خود را به جنگ تشویق کرد و به آنها چنین اعلامیهای داد:
سربازان، شما برهنه هستید و بد تغذیه میشوید؛ استانهای ثروتمند و شهرهای بزرگ در اختیار شما خواهند بود و در آنها افتخار، شکوه و ثروت خواهید یافت. سربازان ایتالیا، آیا شجاعت و استواری را میخواهید؟
ناپلئون در ۱۲ آوریل سال ۱۷۹۶ میلادی، جنگ را آغاز کرد و اتریش را شکست داد؛ سپس به «تورین» (Turin؛ از شهرهای ایتالیا)، رفت. او در ادامه جنگ، میلان را گرفت؛ اما در «مانتوا» (Mantua؛ در شمال ایتالیا)، متوقف شد و با دوک «پارما» (Parme) و «مودنا» (Modena)، از شهرهای ایتالیا و همچنین با پاپ پیوس ششم (Pope Pius VI)، رئیس کلیسای کاتولیک روم، پیمان آتشبس امضا کرد.
تصویری از پاپ پیوس ششم، منبع عکس: fa.wikipedia.org
پیش از سال ۱۷۹۶ میلادی، طرح جمهوریسازی توسط گروهی از وطنپرستان ایتالیایی به رهبری «فیلیپو جوزپه ماریا لودوویکو بووناروتی» (Filippo Giuseppe Maria Ludovico Buonarroti)، نویسنده و فعال سیاسی ایتالیایی، ارائه شده بود. ناپلئون آزادی عمل این گروه را محدود کرد؛ سپس رژیم جمهوری را در «لمباردی» (Lombardy)، واقع در شمال ایتالیا، برپا کرد؛ اما رهبران آنها را زیر نظر گرفت و در اکتبر همان سال، «جمهوری سیزالپین» (Cisalpine Republic) در شمال ایتالیا را شکل داد.
ناپلئون گروهی را نیز برای بازپسگیری کرس فرستاد که در آن زمان انگلیسیها آن را تخلیه کرده بودند. ارتش اتریش چهار بار برای آزادسازی مانتوا از کوههای آلپ پیشروی کرد؛ اما توسط ناپلئون بناپارت شکست خورد و در سال ۱۷۹۷ میلادی تسلیم او شد. اتریش و فرانسه صلح کردند و جنوب هلند به اتریش واگذار شد. فرانسه جمهوری لمباردی را به رسمیت شناخت؛ اما بعضی از سرزمینهای جمهوری ونیز را زیر سلطه خود درآورد.
اتریش در سال ۱۷۹۷ میلادی، تسلیم فرانسه شد
ناپلئون، جمهوریهای ایتالیای شمالی را تثبیت و سازماندهی و تبلیغات ژاکوبین-جمهوریخواه رادیکال در «ونیتیا» (Venita؛ از شهرهای ایتالیا) را تشویق کرد. بعضی از میهنپرستان ایتالیایی امیدوار بودند این تحولات بهزودی به تشکیل یک جمهوری ایتالیایی واحد و غیرقابل تقسیم منجر شود.
بناپارت از موفقیت سلطنتطلبان در انتخابات فرانسه در بهار سال ۱۷۹۷ میلادی ناراحت شد و به دایرکتوری توصیه کرد با آنها مخالفت کند. او ژنرال «چارلز پیر فرانسوا اوژرو» (Charles Pierre François Augereau)، فرمانده نظامی فرانسوی، را همراه چند افسر و سرباز به پاریس فرستاد تا از مخالفت علیه سلطنت فرانسه در چهارم سبتامبر ۱۷۹۷ میلادی حمایت کنند. چارلز قصد داشت سلطنتطلبان را از دولت و شوراهای قانونگذاری حذف کند تا از این طریق بر قدرت ناپلئون بیفزاید.
تصویری از نیروهای انگلیسی در جنگ با فرانسویها، منبع عکس: brewminate
جنگ در دریا علیه انگلیسیها ادامه یافت و مسئولان دولتی فرانسه که قصد داشتند به جزایر بریتانیا حمله کنند، بناپارت را به فرماندهی ارتشی که در امتداد «کانال مانش» (English Channel؛ بین انگلیس و فرانسه) جمع شده بود، منصوب کردند. ناپلئون بعد از بازرسی سریع در ماه فوریه سال ۱۷۹۸ میلادی، اعلام کرد تا زمانی که فرانسه فرمانده دریا نباشد، نمیتواند عملیات انجام دهد.
ناپلئون پیشنهاد داد فرانسه با اشغال مصر و تهدید مسیر هند، به منابع مالی بریتانیا ضربه بزند. این پیشنهاد توسط «چارلز موریس دو تالیران» (Charles Morris de Talleyrand)، وزیر امور خارجه فرانسه، ارائه شد و مورد قبول هیئت مدیره قرار گرفت. آنها خوشحال بودند که از این طریق شاید از شر ژنرال جوان جاهطلب در فرانسه خلاص شوند.
قلعه بزرگ «هاسپیتالرز» (Hospitallers)، در اورشلیم در ۱۰ ژوئن سال ۱۷۹۸ میلادی اشغال شد و اسکندریه (شهر بندری مهم و دومین شهر بزرگ مصر) را در یکم ژوئیه طوفان فراگرفت؛ با این وجود، اسکادران (نیروی دریایی) فرانسوی در «خلیج ابوقیر» (Abu Qir Bay؛ در نزدیکی اسکندریه)، توسط ناوگان دریاسالار «هوراتیو نلسون» (Horatio Nelson)، افسر نیروی دریایی انگلیس، در نبرد نیل نابود شدند و ناپلئون در سرزمین فتح شده، محصور شد.
قلعه هاسپیتالرز، منبع عکس: historyhit
ترکیه که مصر را از آن خود میدانست، به فرانسه اعلام جنگ داد. ناپلئون برای پیشگیری از حمله ترکیه به مصر و تلاش برای بازگشت به فرانسه از طریق آناتولی، در فوریه ۱۷۹۹ میلادی به سوریه لشکر کشید؛ اما در شمال «عکا» (Acre؛ یکی از شهرهای سرزمین اشغالی) متوقف شد. ارتش فرانسه در بهار سال ۱۷۹۹ در ایتالیا شکست خورد و این شبهجزیره را رها کرد. این شکستها اوضاع فرانسه را ناآرام کرد.
نبرد نیل به اروپا نشان داد که ناپلئون شکستناپذیر نیست و بریتانیای کبیر، اتریش، روسیه و ترکیه، ائتلاف جدیدی علیه او تشکیل دادند.
در ۱۸ ژوئن ۱۷۹۹، کودتایی در فرانسه رخ داد که طی آن، میانهروها از میدان سیاست خارج و ژاکوبنها وارد قدرت شدند. وضعیت آشفته بود و مدیران جدید، متقاعد شده بودند که دیکتاتوری نظامی مانع احیای سلطنت میشود. ناپلئون در ۲۲ اوت ۱۷۹۹ با همراهانش مصر را ترک کرد و برای ساماندهی به اوضاع فرانسه در ۱۴ اکتبر وارد پاریس شد.
منبع عکس: sutori.com
پیروزیهای فرانسه در سوئیس و هلند، خطر تهاجم را دفع کرد و قیامهای ضدانقلاب در داخل فرانسه شکست خوردند. ناپلئون به فکر کودتایی افتاد که از اواخر اکتبر، در حال برنامهریزی برای آن بود. کودتا در روزهای ۹ و ۱۰ نوامبر سال ۱۷۹۹ میلادی شکل گرفت و مدیران مجبور به استعفا شدند؛ شورای قانونگذاری را حذف و دولت جدیدی به نام کنسولگری تاسیس کردند؛ سپس چند نفر بهعنوان کنسول حکومت را به دست گرفتند؛ اما کنسولها بهتدریج استعفا دادند و ناپلئون بناپارت را ارباب فرانسه کردند.
برخی منابع به جنگی بین ناپلئون و عثمانی با عنوان نبرد «یافا» (Jaffa)، در سال ۱۷۹۹ میلادی اشاره میکنند. این درگیری نظامی بین ارتش فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارت و نیروهای عثمانی به رهبری پاشا جزار (Ahmad Pasha al-Jazzar)، حاکم منطقه لبنان و فلسطین در نیمه دوم قرن ۱۸ و ابتدای قرن ۱۹ میلادی، شکل گرفت. نیروهای ناپلئون در سوم مارس سال ۱۷۹۹ میلادی، شهر یافا را که در کنترل عثمانی بود، محاصره کردند و ارتش ناپلئون کشتار عظیمی در این شهر به راه انداختند.
منبع عکس: reddit.com
ناپلئون بناپارت ۳۰ ساله که کوتاهقد و لاغراندام بود، بر مسند قدرت فرانسه نشست. مردم شکست نیل و عکا را فراموش کردند و او را «همیشه پیروز» لقب دادند. آنها به ناپلئون اعتماد داشتند و امیدوار بودند با پایان دادن به بینظمی، صلح را به فرانسه بازگرداند.
کنسول جدید فرانسه، بسیار باهوش، سختکوش، خستگیناپذیر و در تصمیمگیری سریع بود؛ اما جاهطلبی بیپایانی داشت. او یک مرد انقلابی، یک فرد قرنهجدهمی و یک روشنفکر مستبد و فرزند واقعی اندیشههای «ولتر» (Voltaire)، مورخ و فیلسوف فرانسوی عصر روشنگری بود.
تصویری از ولتر، مورخ و فیلسوف الگوی ناپلئون، منبع عکس: english.khamenei.ir
ناپلئون هیچ اعتقادی به اراده مردم و مجلس نداشت و اراده استوار با حمایت سرنیزهها را قادر به انجام هرکاری میدانست. او درباره افکار عمومی معتقد بود هرطور که بخواهد آنها را شکل میدهد و هدایت میکند. با این دیدگاه، وی دیکتاتوری را بر فرانسه تحمیل کرد و قانون اساسی او توسط کارگزاران وی در ۲۵ دسامبر سال ۱۷۹۹ تنظیم شد؛ اما این قانون، به حقوق بشر توجهی نداشت و دولتمردان فرانسه در آن اشارهای به برابری انسانها نکردند.
در قوانین فرانسه، اختیارات زیادی به کنسول اول داده شد و همکاران او فقط نقش اسمی داشتند. او قرار بود وزرا، ژنرالها، کارمندان دولت، قضات و اعضای شورای دولتی را منصوب کند و در انتخابات اعضای مجلس قانونگذاری تاثیر زیاد داشته باشد؛ در حالی که آنها باید با رای عمومی انتخاب میشدند. ناپلئون یک همهپرسی برای قانون اساسی تشکیل داد و قانون اساسی وی با اکثریت قاطع در فوریه سال ۱۸۰۰ میلادی، به تایید مردم فرانسه رسید.
اصلاحات ناپلئون
منبع عکس: pbs.org
اصلاحات ادارای ناپلئون، از قانون اساسی او مهمتر بودند. شورای دولتی که در راس دولت قرار داشت، توسط کنسول اول انتخاب میشد. بخشداران در راس اداره دپارتمانها بودند و طبق سنت دولتهای باستانی، نظارت بر اجرای قوانین را به عهده داشتند.
ناپلئون نظام قضایی را متحول کرد؛ قضات توسط دولت معرفی شدند و استقلال آنها با عدم عزل مقامشان تضمین شد. او سازمان شهربانی را تقویت کرد و مدیریت مالی را بهبود داد؛ همچنین جمعآوری مالیاتهای مستقیم را بهجای شهرداریها، به مقامات مالی سپرد و «فرانک» را بهعنوان پول فرانسه معرفی کرد. «بانک مرکزی فرانسه» نیز با مشارکت دولت و سهامداران ایجاد شد.
کنسول اول، آموزشوپرورش را به سازمانی جهت ارائه خدمات عمومی تبدیل کرد و آموزش متوسطه را به یک سازمان نظامی سپرد. دانشکدههای جدیدی نیز در دانشگاههای فرانسه تاسیس شدند.
ناپلئون عقاید خود را از ولتر میگرفت و باور داشت مردم نیازی به دین ندارند و خود نیز بهشخصه، توجهی به مذهب نداشت. او قصد داشت صلح را به فرانسه بازگرداند و در اوایل سال ۱۷۹۶ میلادی، در ایتالیا با «پاپ پیوس ششم» (Pope Pius VI) آتشبس را اعلام کرد. ناپلئون تلاش میکرد پاپ را متقاعد کند گزارشهای خود را علیه کشیشان فرانسوی پس بگیرد؛ کشیشانی که طبق قانون اساسی، استقلال کلیسا را پذیرفته بودند.
ناپلئون طرح کنکوردا، مبنی بر استقلال دولت و کلیسا را با پاپ پیوس هفتم امضا کرد
«پاپ پیوس هفتم» (Pope Pius VII)، در ماه مارس ۱۸۰۰ میلادی، جانشین پاپ پیوس ششم شد. او نسبت به پاپ قبل خود، سازگارتر بود و حدود یک سال بعد، کنکوردای ۱۸۰۱ میلادی را برای آشتی کلیسا با انقلاب امضا کرد.
پاپ، جمهوری فرانسه را به رسمیت شناخت و خواستار استعفای اسقفهای سابق شد. به اعتقاد او، پیشوایان جدید باید توسط کنسول اول تعیین و توسط پاپ تایید میشدند. فروش اموال روحانیون توسط روم به رسمیت شناخته شد و کنکوردا آزادی دولت و خصلت غیرروحانی آن را پذیرفت.
منبع عکس: blogs.bu.edu
قانون مدنی فرانسه که تدوین آن در سال ۱۷۹۰ آغاز شده بود، با نظارت کنسکولگری پایان یافت و در ۲۱ مارس سال ۱۸۰۴ میلادی منتشر شد. این قانون بعدها به نام «کد ناپلئون» شهرت یافت. در این قانون، آزادی کار، آزادی فردی، آزادی عقیده و مردمی بودن دولت لحاظ شده بود؛ اما این قانون از زمینداران حمایت میکرد، به کارفرمایان آزادی بیشتری میداد و به کارمندان توجه کمتری داشت. قانون تصویبشده همچنین با حفظ طلاق، حقوق قانونی محدودی برای زنان قائل میشد.
برای ارتش، استخدام از طریق خدمت اجباری با امکان جایگزینی، اختلاط سربازان وظیفه با سربازان قدیمی و صلاحیت همه برای ارتقا به درجات عالی مطرح شد؛ اما تاسیس «آکادمی نظامی سنت سیر» (École spéciale militaire de Saint-Cyr)، برای تربیت افسران پیادهنظام، ادامه شغل نظامی برای پسران خانوادههای بورژوا را آسانتر میکرد.
«کالج اکوال پلیتکنیک» (École Polytechnique)، توسط کنوانسیون ملی برای تامین افسران توپخانه و مهندسان نظامی جهت ساخت تجهیزات جنگی جدید تاسیس شد؛ اما بناپارت به اختراعات فنی در زمینه جنگ بیتوجه بود و به پاهای سربازان خود برای اجرای ایده ارتش سریع اعتماد بیشتری داشت.
جنگهای ناپلئون
تصویری از نبرد مارنگو، منبع عکس: napoleonicimpressions
ناپلئون زمستان و بهار سال ۱۷۹۹ تا ۱۸۰۰ میلادی را صرف سازماندهی ارتش برای حمله به اتریش کرد. روسیه از ائتلاف ضدفرانسوی خارج شد، ناپلئون ایتالیا را برگزید و بهطور غیرمنتظرهای پشت سر ارتش اتریش ظاهر شد که جنوا را محاصره کرده بود.
نبرد «مارنگو» (Marengo)، در ۱۴ ژوئن سال ۱۸۰۰ میلادی، بین نیروهای فرانسوی تحت فرماندهی ناپلئون با نیروهای اتریشی در نزدیکی شهر «الساندریا» (Alessandria)، در ایتالیا درگرفت و ناپلئون در این جنگ پیروز شد. ارتش دیگر فرانسه در دسامبر، اتریشیها را در آلمان شکست داد. اتریش «معاهده لونویل» (Treaty of Lonville) را در فوریه ۱۸۰۱ میلادی امضا کرد و به موجب آن حق فرانسه بر آلپ و پیرنه را به رسمیت شناخت.
بریتانیای کبیر در جنگ با فرانسه ماند؛ اما بهزودی او نیز از مبارزه کناره گرفت. مقدمات صلح در اکتبر ۱۸۰۱ میلادی در لندن فراهم شد و به خصومتها پایان داد؛ سپس دو دولت در ۲۷ مارس ۱۸۰۲ میلادی، پیمان صلح را امضا کردند. صلح در اروپا برقرار شد، اعتبار کنسول اول بیشتر از گذشته شد و نشان قدردانی ملی فرانسه به او اعطا گشت.
جوزف فوشه، رئیس پلیس فرانسه، منبع عکس: brewminate
معاهده صلح با انگلستان برای ناپلئون بناپارت نقطه آغاز برتری جدید فرانسه بود. او قصد داشت بدون اینکه عوارض گمرکی را کاهش دهد، نیمی از اروپا را به بازار فرانسه تبدیل کند. کنسول اول همچنین قصد داشت مصر را دوباره فتح کند تا قدرت و نفوذ فرانسه در مدیترانه و اقیانوس هند را گسترش دهد.
یک همهپرسی در ماه مه سال ۱۸۰۲ میلادی برگزار شد تا ناپلئون بناپارت کنسول مادامالعمر فرانسه شود. در ماه اوت رای به او تمدید شد و حق تعیین جانشین را نیز به وی دادند. ناپلئون در اروپا از مرزهای فرانسه فراتر رفت و حکومتی متمرکز را بر فدراسیون سوئیس تحمیل کرد؛ همچنین در آلمان به شاهزادگانی که با معاهده لونویل خلع ید (رفع تصرف از متصرف به استناد حکم دادگاه) شده بودند، غرامت پرداخت.
بریتانیا از قدرت فرانسه در زمان صلح نگران شد و برای او قابلتحمل نبود که فرانسه از خط ساحلی قاره از جنوا تا «آنتورپ» (Antwerp؛ از شهرهای بندری بلژیک) را فرماندهی کند.
معضل بین فرانسه و انگلستان، جزیره مالت (Malta)، بود. طبق پیمان صلح فرانسه و انگلیس، این جزیره فتحشده توسط فرانسه باید به انگلستان بازپس داده میشد. انگلیسیها به بهانه اینکه هنوز بعضی از بنادر «ناپل» (Naples)، توسط فرانسه تخلیه نشده است، از ترک جزیره خورداری کردند و روابط فرانسه و بریتانیا تیره شد. فرانسه در ماه مه ۱۸۰۳ میلادی به بریتانیا اعلام جنگ کرد.
دولت بریتانیا به فکر نقشهای برای برکناری یا ترور ناپلئون بود. او برای دستیابی به این هدف، سلطنتطلبان فرانسه را تطمیع کرد تا توطئههای خود را از سر بگیرند. نقشه ترور ناپلئون با بودجه بریتانیا در سال ۱۸۰۴ میلادی فاش شد. ناپلئون تصمیم گرفت با واکنش شدید، مخالفان خود را متوقف کند.
پلیس، «دوک دو انگین» (Dok Do Engin)، جوان فرانسوی و از فرزندان خاندان سلطنتی بوربورنها در آلمان را عامل اصلی توطئه دانست. «جوزف فوشه» (Joseph Fouche)، رئیس پلیس فرانسه، با تالیران توافق کردند و دوک دو انگین را در خاک بیطرف ربودند؛ سپس او را محاکمه و تیرباران کردند.
تاسیس امپراتوری
منبع عکس: blog.napoleon-cologne.fr
فوشه برای تثبیت قدرت و موقعیت خود به ناپلئون پیشنهاد کرد حکومت را از کنسولگری به امپراتوری موروثی تبدیل کند تا از طریق تعیین وارث، امید برای تغییر رژیم از طریق ترور ناپلئون، از بین برود. ناپلئون پیشنهاد فوشه را در ۱۸ ماه مه ۱۸۰۴ میلادی پذیرفت. ناپلئون بهعنوان امپراتور فرانسه، تعدادی از نهادهای مشابه رژیم باستانی را احیا کرد؛ اما تغییر زیادی در سازماندهی دولت او ایجاد نشد. او قصد داشت توسط پاپ تقدیس شود؛ بهطوری که تاجگذاری او متفاوت و تاثیرگذار باشد. پاپ پیوس هفتم موافقت کرد تا به پاریس بیاید و در مراسم شرکت کند.
مراسم تاجگذاری در دوم دسامبر سال ۱۸۰۴ میلادی، در «کلیسای نوتردام» (NotreDame) برگزار شد؛ امپراتور تاج را از دست پاپ گرفت و بر سر خود گذاشت. اعضای خانواده ناپلئون عناوین شاهزاده گرفتند و سیستم اشرافیگری در فرانسه شکل گرفت.
کلیسای نوتردام پاریس، منبع عکس: worldstrides.com
ناپلئون وقتی امپراتور شد، تبلیغات خود را تشدید و نوعی سانسور جدی بر مطبوعات تحمیل کرد. رژیم دیکتاتوری به او اجازه داد سالها بدون نگرانی از افکار عمومی فرانسه به جنگهای خود ادامه دهد. او که از ژانویه سال ۱۸۰۲ میلادی، رئیسجمهوری ایتالیا بود، در مارس ۱۸۰۵ میلادی شاه ایتالیا شد و در ماه مه در میلان تاجگذاری کرد.
ناپلئون از سال ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۵ میلادی، با انگلیسیها جنگید. او حدود ۲۰۰۰ کشتی را بین «برست» (Brest)، در غرب لهستان، و آنتورپ بلژیک جمع و ارتش بزرگ خود را متمرکز کرد. با این وجود، فرانسویها برای عبور از کانال، باید کنترل دریا را در اختیار میگرفتند.
ارتش فرانسه در ۱۳ نوامبر سال ۱۸۰۵ میلادی، اتریش را فتح کرد
ناوگان فرانسه قدرت رویارویی با بریتانیا را نداشت و برای دستیابی به هدف خود، نیازمند یاری اسپانیا بود. اسپانیا در ماه دسامبر ۱۸۰۴ میلادی، به بریتانیای کبیر اعلام جنگ کرد. اسکادرانهای فرانسوی و اسپانیایی که در آنتیل (Antilles)، واقع در اقیانوس اطلس جمع شده بودند، یک اسکادران انگلیسی را به آبها کشاندند و آن را شکست دادند.
اسکادران فرانسوی از دریای مدیترانه به فرماندهی دریاسالار «پیر شارل ژان باپتیست سیلوستر دو ویلنوو» (Pierre-Charles-Jean-Baptiste-Silvestre de Villeneuve)، خود را به آنتیل رساندند. نلسون، افسر دریایی انگلیس، او را تعقیب کرد، دو ویلنوو به «کادیز» (Cadiz)، در اسپانیا پناه برد و انگلیسیها او را محاصره کردند.
منبع عکس: fa.wikipedia.org
ویلنوو که توسط ناپلئون به بزدلی متهم شده بود، تصمیم گرفت با حمایت اسکادران اسپانیایی محاصره را بشکند؛ اما در ۲۱ اکتبر سال ۱۸۰۵ میلادی در «کیپ ترافالگار» (Cape Trafalgar) در کادیز، مورد حمله ناپلئون قرار گرفت و کشته شد.
خطر تهاجم انگلیسیها که پیروزی قاطعی به دست آورده بودند، از بین رفت و به آنها آزادی حرکت در دریا داده شد. انگلیسیها موفق شدند ائتلاف ضدفرانسوی جدیدی متشکل از اتریش، روسیه، سوئد و ناپل را سازماندهی کنند. ارتش ناپلئون یک هفته پیش از حضور در ترافالگار، بر اتریش پیروز و در ۱۳ نوامبر ۱۸۰۵ میلادی وارد وین شد.
ارتش ناپلئون در دومین پیروزی خود در دوم دسامبر سال ۱۸۰۵ میلادی، ارتش اتریش و روسیه را در «نبرد آسترلیتز» (Battle of Austerlitz)، شکست داد. با امضای معاهده پرسبورگ (Peace of Pressburg)، اتریش نفوذ خود را در ایتالیا کم کرد و «ونتو و دالماسی» (Veneto and Dalmatia) را به ناپلئون واگذار کرد؛ همچنین ناپلئون، قلمرو وسیعی از آلمان را به دستیارانش داد.
صحنهای از نبرد آسترلیتز، منبع عکس: fa.wikipedia.org
پادشاهی ناپل به جوزف، برادر ناپلئون، اعطا شد. کنفدراسیون راین در ژوئیه ۱۸۰۶ میلادی، تاسیس شد و تمام آلمان غربی را در اتحادیهای تحت حمایت فرانسه درآورد. پروس در سپتامبر ۱۸۰۶ میلادی، وارد جنگ با فرانسه شد و در ۱۴ اکتبر ارتش پروس در نبرد «ینا–اورشتدت» (Battle of Jena–Auerstedt) شکست خورد.
روسها در فوریه ۱۸۰۶ میلادی در برابر فرانسویها مقاومت کردند؛ اما در ژوئن در «جنگ فریدلند» (Friedland)، شکست خوردند. ناپلئون در ورشو عاشق «کنتس ماری والوسکا» (Countess Marie Waluska)، وطنپرست لهستانی شد که امیدوار بود ناپلئون کشورش را زنده کند. ناپلئون از او صاحب یک پسر شد.
«الکساندر اول» (Alexander I)، امپراتور روسیه، جنگ را ادامه داد؛ اما از اتحاد با انگلیسیها خسته شد. او ناپلئون را در «تیلسیت» (Tilsite)، در نزدیکی مرز روسیه، ملاقات کرد و معاهده تیلسیت بین آن دو منعقد شد. این در شرایطی بود که ناپلئون پیشتر با فتحعلیشاه قاجار، شاه ایران، معاهده «فینکنشتاین» (Finckenstein)، را منعقد کرده و قول مساعدت به ایران در برابر روسیه را داده بود.
ناپلئون با معاهده تیلسیت، کنترل اروپا را بین خود و روسیه تقسیم کرد و غرب را از آن خود و شرق را از آن الکساندر دانست. ناپلئون قصد حمله به انگلستان را نداشت. او سعی کرد با خفه کردن اقتصاد بریتانیا، این کشور را از پای درآورد. ناپلئون درهای اروپا را به روی کالاهای انگلیسی بست و امیدوار بود شورش بیکاران انگلیسی را به وجود بیاورد که میتوانست دولت را مجبور به شکایت برای صلح کند.
ناپلئون هرگونه تجارت با بریتانیا را ممنوع کرد و دستور مصادره کالاهای وارد شده از کارخانههای انگلیسی یا مستعمرات بریتانیا را داد. او نهتنها کشتیهای بریتانیا، بلکه هر کشتی را که سواحل فرانسه یا مستعمرات این کشور را لمس کند را نیز محکوم کرد.
منبع عکس: brewminate.com
پرتغال که متحد انگلیس بود، نشان داد تمایلی به تبعیت از فرانسه ندارد. ناپلئون تصمیم گرفت مخالفت پرتغالیها را با زور در هم بشکند. «چارلز چهارم» (Charles IV)، شاه اسپانیا، به سربازان فرانسوی اجازه داد از پادشاهی عبور کنند و «لیسبون» (Lisbon) در پرتغال را به اشغال خود درآورند. حضور طولانی مدت سربازان ناپلئون در شمال اسپانیا به شورش منجر شد.
وقتی چارلز چهارم به نفع فردیناند هفتم (Ferdinand VII)، شاه جدید اسپانیا، از سلطنت کناره گرفت، ناپلئون که فرصت خلاصی اروپا از شر آخرین حاکمان بوربون را یافته بود، در آوریل ۱۸۰۸ میلادی، خانواده سلطنتی اسپانیا را احضار کرد و چارلز و فردیناند را از سلطنت فراخواند؛ سپس آنها را بازداشت کرد.
شکست ناپلئون در اسپانیا و پرتغال، به اعتبار وی ضربه زد
شورشها در اسپانیا گسترش یافت؛ زیرا آنها جوزف ناپلئون، پادشاه ناپل را بهعنوان شاه جدید خود نمیپذیرفتند. شکست نیروهای ناپلئون در اسپانیا و پرتغال، ضربهای مهیب به اعتبار ناپلئون زد. نیروهای انگلیس، اسپانیا و پرتغال به فرماندهی «آرتور ولزلی» (Arthur Wellesley)، فرمانده نظامی انگلیسی، در سال ۱۸۰۹ میلادی، آماده دستیابی به موفقیتهایی چشمگیر شدند.
اتریش در آوریل سال ۱۸۰۹ میلادی، به امید برانگیختن آلمان علیه فرانسویها، به «باواریا» (Bavaria)، از ایالتهای آلمان حمله کرد. ناپلئون دودمان پادشاهی «هابسبورگ» (Habsburg)، در آلمان را در ۶ ژوئیه شکست داد و با «معاهده شونبرون» (Schonbrunn Treaty) در ۱۴ اکتبر ۱۸۰۹ میلادی، استانهای ایلیاتی را به دست آورد.
تحکیم امپراتوری
منبع عکس: napoleon-cologne.fr
ناپلئون با وجود شکستها در اسپانیا و پرتغال، در سال ۱۸۱۰ میلادی، در اوج ثروت و قدرت به سر میبرد و خود را وارث «شارلمانی» (Charlemagne)، پادشاه بزرگ فرانکها میخواند. او ژوزفین را که از او صاحب فرزندی نشده بود کنار زد تا با «ماری لوئیز» (Marie Louise)، دختر فرانسیس اول (Francis I)، امپراتور اتریش ازدواج کند.
نقشه سیاسی اروپا پیش از سال ۱۷۹۶ میلادی بسیار پیچیده بود و مرزها با ویژگیهای جغرافیایی و ملیتها منطبق نبودند. ناپلئون علاقهای به تحقق اتحاد با آلمان و ایتالیا نداشت. او با کاهش ایالات، فشار مرزها، ادغام جمعیت و تبلیغ نهادهایی مثل آنچه انقلاب و ناسیونالیسم در فرانسه ایجاد کرده بود، زمینه را برای اتحاد ایتالیا و آلمان فراهم کرد.
امپراتور در بهار سال ۱۸۱۲ میلادی، نیروهای خود را در لهستان جمع کرد تا الکساندر، امپراتور روسیه را بترساند. ارتش او بعد از آخرین تلاشها برای توافق، در اواخر ژوئن با حدود ۶۰۰,۰۰۰ نفر از نیروهای پروس و اتریش، از رودخانه «نمن» (Neman) در روسیه عبور کردند.
تصویر شارلمانی، پادشاه فرانکها، منبع عکس: britannica.com
روسها با استفاده از سیاست زمین سوخته، عقبنشینی کردند. ارتش ناپلئون تا اوایل سپتامبر موفق نشد به مسکو برسد. «میخائیل اول کوتوزوف» (Mikhail I Kutuzov)، فرمانده کل ارتش روسیه، در هفتم سپتامبر در «بوردونینو» (Bordonino)، درگیر شد و نبردی وحشیانه، خونین و بلاتکلیف سرگرفت؛ اما زمانی که ناپلئون وارد مسکو شد، روسها آن را رها کرده بودند.
با ورود امپراتور فرانسه، آتشسوزی عمیقی رخ داد و بخش اعظم شهر ویران شد. الکساندر بهطور غیرمنتظرهای از رویارویی با ناپلئون خودداری کرد. عقبنشینی بهعلت شروع زمستان ضروری بود و نیروهای ناپلئون حاضر به جنگ نشدند. این اتفاق، مردم اروپا را به سرپیچی از ناپلئون تشویق کرد. خبر خودداری ارتش فرانسه از جنگ با روسها، به آلمان رسید و در آلمان سبب بروز تظاهرات ضدفرانسوی شد. نیروهای پروس در دسامبر، ارتش را ترک کردند و علیه فرانسویها ایستادند. اتریشیها نیروهای خود را بیرون کشیدند، روشی خصمانه در پیش گرفتند و مردم ایتالیا نیز به ناپلئون پشت کردند.
ناپلئون خود را وارث شارلمانی، پادشاه فرانکها، لقب داد
نشانههای نارضایتی از رژیم بیشتر شد. «کلود فرانسوا دوماله» (Claude-Francois de Malet)، ژنرال بداخلاق فرانسوی، در ۲۳ اکتبر ۱۸۱۲ میلادی، اعلام کرد که ناپلئون در روسیه مرده است تا کودتا کند. این خبر سبب بازگشت ناپلئون به فرانسه شد. او با ورود به پاریس در ۱۸ دسامبر، به تشدید دیکتاتوری اقدام کرد.
در سال ۱۸۱۳ میلادی، نیروهایی علیه فرانسه گردآوری شدند؛ آنها نیروهای کشورهایی بودند که برای آزادی میجنگیدند؛ همان طور که فرانسویها در سال ۱۷۹۲ تا ۱۷۹۳ میلادی جنگیده بودند. فرانسویهای شجاع، شور و شوق سابق خود را از دست داده بودند و آرمان امپراتور برای فتح، دیگر آرمان آنها محسوب نمیشد.
منبع عکس: fa.wikipedia.org
ناپلئون در ماه مه ۱۸۱۳ میلادی، در نبرد «لوتزن» (Lutzen)، و «باوتزن» (Bautzen)، بهترتیب، در برابر روسها و پروسیها به موفقیتهایی دست یافت؛ اما ارتش نابودشده وی نیازمند تقویت بود. میانجیگری مسلحانه اتریش، ناپلئون را وادار به آتشبس کرد و طی آن کنگرهای در «پراگ» (Prague)، برگزار شد. اتریش در پراگ شرایط مساعدی را پیشنهاد کرد که امپراتوری فرانسه به مرزهای پیشین خود بازگردد؛ اما ناپلئون نپذیرفت. کنگره در ۱۰ اوت، پیش از رسیدن پاسخ امپراتور، بسته شد و اتریش اعلام جنگ کرد.
ائتلاف کشورهای اروپایی با ناپلئون، یک به یک از هم پاشیدند و ناپلئون تنها ماند
کشورها یکی پس از دیگری فرانسه را رها میکردند. بزرگترین شکست ناپلئون در نبرد «لایپزیک» (Leipzig)، یا نبرد ملل، در اکتبر ۱۸۱۳ میلادی با ائتلاف اروپا (اتریش، سوئد، پروس و روسیه) بود که ارتش بزرگ در آن تکهتکه شد. ارتش فرانسه در اسپانیا عقبنشینی کرد و شکست خورد؛ سپس اتریشیها حمله و رومانی را اشغال کردند. ژواکیم مورات (Joachim Napoleon Murat)، که بهجای ژوزف، پادشاهی ناپل را از جانب ناپلئون به دست گرفته بود، به امپراتور خیانت کرد و با دربار وین وارد مذاکره شد. هلندیها و بلژیکیها نیز علیه ناپلئون شورش کردند.
سقوط و کنارهگیری ناپلئون اول
منبع عکس: scottmanning.com
فرانسه در ژانویه ۱۸۱۴ میلادی، در مرزهای خود مورد حمله قرار گرفت. ارتش کشورهای متفق اعلام کردند نه علیه مردم فرانسه، بلکه علیه ناپلئون بهتنهایی میجنگند؛ زیرا ناپلئون در نوامبر سال ۱۸۱۳ میلادی، شرایط پیشنهادی «کلمنس ونزل نپوموک لوتار فاورست فون مترنیچ» (Clemens Wenzel Nepomuk Lothar FAorst von Metternich)، وزیر خارجه اتریش، را برای بازگشت به مرزهای گذشته فرانسه رد کرده بود.
شاهکارهای استراتژیکی که امپراتور در طول سه ماه اول سال ۱۸۱۴ میلادی از ارتش سربازان جوان به دست آورد، کافی نبودند. او نمیتوانست متحدان را با برتری کمی فوقالعاده شکست دهد و مردم فرانسه را از خشم کینهتوزشان بیدار کند. مجلس قانونگذاری و سنا که قبلا مطیع ناپلئون بودند، درخواست صلح و ایجاد آزادیهای مدنی و سیاسی را دادند.
ناپلئون در ۶ آوریل سال ۱۸۱۴ میلادی، از سلطنت کناره گرفت و به جزیره البا تبعید شد
معاهده «شومون» (Chaumont)، در ماه مارس ۱۸۱۴ میلادی، بین اتریش، روسیه، پروس و بریتانیای کبیر بهمدت ۲۰ سال بسته شد و آنها تعهد دادند جداگانه مذاکره نکنند؛ همچنین قول دادند تا سرنگونی ناپلئون به مبارزه ادامه دهند. وقتی ارتش متفقین در ۳۰ مارس به پاریس رسید، ناپلئون بهسمت شرق حرکت کرد تا به گارد عقب حمله کند.
تالیران بهعنوان رئیس دولت موقت، خلع ید امپراتور را اعلام و بدون مشورت با مردم فرانسه، لویی هجدهم، برادر لوئی شانزدهم را برای حکومت فراخواند.
ناپلئون وقتی به «فونتنبلو» (Fontainebleau)، در جنوب شرق پاریس رسید، متوجه شد که پایتخت تسلیم شده است. او که متقاعد شده بود که مقاومت بیشتر، ثمری ندارد، سرانجام در ۶ آوریل، از سلطنت کناره گرفت. متفقین به مناسبت معاهده فونتنبلو، جزیره البا را بهعلاوه درآمد سالانه ۲,۰۰۰,۰۰۰ فرانک که توسط فرانسه تامین میشد، به ناپلئون دادند. آنها همچنین ۴۰۰ سرباز داوطلب به او اعطا کردند تا ناپلئون بههمراه آنها بر البا حکومت کند.
تصویری از فنوتنبلو، منبع عکس: lonelyplanet.com
ناپلئون پس از تلاش ناموفق برای خودکشی (با مسموم کردن خود)، با گارد قدیمی خود خداحافظی کرد و پس از طی سفری خطرناک که در آن بهسختی از ترور نجات یافت، در چهارم ماه مه ۱۸۱۵ میلادی، به البا رسید. ناپلئون در جزیره کوچک خود تصمیم گرفت مانند یک قاضی صلح زندگی کند؛ اما بهسختی از مردی با چنین انرژی و تخیلی برمیآمد که در سن ۴۵ سالگی، خود را به شکست واگذارد.
با وجود اینکه مردم فرانسه در سال ۱۸۱۴ میلادی، از امپراتور خسته بودند؛ اما تمایلی به بازگشت بوربونها نداشتند. لویی هجدهم به سلطنت بازگشت و ناپلئون از البا فرانسه را زیر نظر گرفت؛ او میدانست که برخی دیپلماتها قصد دارند او را بهجای دورتر و جزیرهای در اقیانوس اطلس تبعید کنند.
ناپلئون اتریش را متهم کرد که از آمدن ماری لوئیز و پسر او جهت پیوستن به وی جلوگیری میکند. دولت فرانسه از پرداخت کمک هزینه ناپلئون خودداری کرد و او را در تنگنای مالی قرار داد. این شرایط سبب شد ناپلئون در اول مارس ۱۸۱۵ میلادی وارد فرانسه شود. او از کوههای آلپ عبور کرد و دهقانان جمهوریخواه دور وی جمع شدند. ناپلئون در نزدیکی «گرنوبل» (Grenoble)، در جنوب شرقی فرانسه، بر سربازانی که برای دستگیری وی اعزام شده بودند، پیروز و در ۲۰ مارس ۱۸۱۵ میلادی وارد پاریس شد.
ناپلئون برای بار دوم وارد فرانسه شد و حکومتی ۱۰۰ روزه را تشکیل داد
ناپلئون بهعنوان تجسم روح انقلاب، به قدرت بازگردانده شد تا بهعنوان امپراتوری که یک سال پیش سقوط کرده بود، برای جلب توده فرانسویها به هدف خود، با ژاکوبنها متحد شود؛ اما جرئت این کار را نداشت. او قادر به فرار از دست بورژوازی نبود که خودش تسلط آن را تضمین میکرد و سیستم او تفاوتی با رژیم سلطنتی فرانسه نداشت. شور و شوق ناپلئون به سرعت فروکش کرد و ماجراجویی او به بنبست رسید.
ناپلئون برای مخالفت با نیروهای متفقین که در مرزها جمع بودند، ارتشی را جمعآوری کرد و با آن به بلژیک لشکر کشید. او در ۱۶ ژوئن ۱۸۱۵ میلادی، پروسیها را شکست داد. انگلیسیها دو روز بعد، به فرماندهی «ولینگتون» (Wellington)، در جنگ «واترلو» (Waterloo)، با فرانسه رو در رو شدند. این جنگ نبردی وحشیانه را در پی داشت.
منبع عکس: warfarehistorynetwork.com
ناپلئون بهدنبال پیروزی بر انگلیسیها بود که پروسیها به فرماندهی «گبهارد لبرشت فون بلوشر» (Gebhard Leberecht von Blucher)، فرمانده پروسی، برای تقویت انگلیسیها وارد شدند و ناپلئون با وجود قهرمانی گارد قدیمی خود شکست خورد. پارلمان ناپلئون در ۲۲ ژوئن ۱۸۱۵ میلادی، از پاریس کنارهگیری کرد. او در سوم ژوئیه قصد داشت یک کشتی را از شهر «روشفور» (Rochefort)، برای آمریکا ببرد؛ اما یک اسکادران بریتانیایی مانع خروج کشتیهای فرانسوی از بندر شد.
ناپلئون از بریتانیا درخواست کمک کرد و درخواست او پذیرفته شد. متحدان در ۱۵ ژوئیه توافق کردند که ناپلئون به البا بازنگردد. آنها ایده رفتن ناپلئون به آمریکا را دوست نداشتند و بریتانیا چارهای جز فرستادن او به جزیرهای دور نداشت.
تصویر جزیره سنت هلنا، منبع عکس: sainthelena.gov.sh
دولت بریتانیا اعلام کرد که جزیره «سنت هلن» (Saint Helena)، از مستعمرات خود در اقیانوس اطلس جنوبی، را برای اقامت ناپلئون انتخاب کرده است. ناپلئون در سال ۱۸۱۵ میلادی، به جزیره سنت هلن تبعید شد و ۶ سال بعد در ماه مه ۱۸۲۱، در همان جزیره درگذشت. ناپلئون را در همان جزیره به خاک سپردند و در سال ۱۸۴۰ میلادی، «لویی فلیپ» (Louis Philippe)، شاه فرانسه، بقایای وی را به «لزنولید» (Les Invalides)، در پاریس، منتقل کرد.
ناپلئون بناپارت و دزیره
دزیره، دختر یک تاجر فرانسوی و متولد سال ۱۷۷۷ میلادی بود. وقتی جوزف، برادر ناپلئون، در سال ۱۷۹۴ میلادی با «ژولی کلاری» (Julie Clary)، خواهر دزیره ازدواج کرد، ناپلئون و دزیره یکدیگر را دیدند. ناپلئون، دزیره زیبا را که در آن زمان هنوز ۲۰ ساله نشده بود، را برای ازدواج در نظر گرفت.
دزیره معشوقه ناپلئون بود؛ اما ناپلئون با ژوزفین ازدواج کرد
ناپلئون و دزیره عاشق هم شدند، آنها نامزد کردند و روزهایی را با هم گذراندند؛ اما پدر دزیره، عقیده داشت یک بناپارت در خانواده کافی است و دختر خود را مجبور کرد پیشنهاد ناپلئون را رد کند. روایت دیگر چنین است که ناپلئون بعد از ملاقات با زنی دیگر به نام ژوزفین، در سال ۱۷۹۶ ارتباطش را با دزیره قطع و با ژوزفین ازدواج کرد.
دزیره بعدها همسر ژنرال «ژان باتیست برنادوت» (Jean Baptiste Bernadotte)، افسر ارتش فرانسه، شد و وقتی ناپلئون، برنادوت را بهعنوان شاهزاده سوئد برگزید، دزیره نیز ملکه این کشور شد.
معمای مرگ ناپلئون بناپارت
منبع عکس: nationalgeographic.co.uk
ناپلئون در سال ۱۸۲۱ میلادی، در جزیره سنت هلن درگذشت و به خاک سپرده شد؛ اما علت مرگ او هنوز هم بهعنوان یک معمای حلنشده و یک راز باقی مانده است. اوضاع چنین بود که وضعیت ناپلئون در پنجم ماه مه سال ۱۸۲۱ میلادی وخیم شد. او از درد مکرر شکم، یبوست، ضعف پیشرونده و بیوقفه رنج برد و دو روز بعد در سن ۵۱ سالگی درگذشت. آخرین کلمات او این بود:
فرانسه، ارتش، رئیس ارتش، ژوزفین
مورخان علت مرگ ناپلئون را سرطان معده ثبت کردهاند؛ اما برخی مدعی هستند برای او توطئه چیدند. ادعاهایی مبنی بر مسمومیت ناپلئون وجود دارد. این ادعاها با تجزیه و تحلیل نمونهای از موی او که غلظت آرسنیک بالاتر از حد معمول را نشان میداد، تایید شدند. طبق برخی گزارشها، گفته شد که آرسنیک حتی در کاغذدیواری اتاق خواب او نیز وجود داشت.
پزشکانی که کالبدشناسی ناپلئون را در ۶ ماه مه ۱۸۲۱ میلادی انجام دادند، بعد از تجویز دوز بالای «کلمول» (Calmol؛ ترکیبی حاوی جیوه) بهعنوان دارو، به این نتیجه رسیدند که مرگ او بر اثر سرطان معده بود و با خونریزی زخم معده تشدید شد.
جنایات ناپلئون بناپارت
منبع عکس: fa.wikipedia.org
ناپلئون بناپارت برای دستیابی به خواستههای خود از هیچ تلاشی فروگذار نبود. او با وجود قهرمانی، شخصیتی فرصتطلب، جاهطلب و دیکتاتورمآبانه داشت و استعمار را در جهان به اوج خود رسانید.
ناپلئون بناپارت در مراحل آغازین انقلاب فرانسه، با ژاکوبنها ارتباط برقرار کرد. ژاکوبنها گروهی سیاسی بودند که «حکومت وحشت» را پایهگذاری کردند؛ حکومتی که پایه آن را بر «اپورتونیسم» (Opportunism)، گذاشته بودند. اپورتونیسم به معنی فرصتطلبی (حزب باد) است و نوعی رویکرد خودخواهانه و خودمحور در موقعیتها محسوب میشود که احساس دیگران را نادیده میگیرد و معمولا برای دستیابی به هدف، اخلاق را زیر پا میگذارد.
برخی مورخان، قتل عام در یافا را بزرگترین جنایت ناپلئون در جنگها دانستهاند
یکی از مهمترین جنایات ناپلئون را کشتار اسیران جنگ یافا در سال ۱۷۹۹ میلادی ذکر کردهاند. به گفته برخی مورخان، ناپلئون بعد از پیروزی در یافا و تسلیم شهر در برابر عثمانیها با تعداد زیادی اسیر روبهرو شد که نگهداری آنها را هزینهبر میدانست. ناپلئون میدانست که آزادی این اسیران خطرناک است و شاید به اتحاد علیه وی فراخوانده شوند؛ پس دستور قتلعام آنها را داد و مرتکب جنایتی بزرگ شد. جسد اسیران کشتهشده را به آب انداختند و این امر به شیوع بیماری طاعون انجامید که در اثر آن بسیاری از مردم جان باختند.
به گفته مورخان، حدود ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر از ترکان عثمانی در این جنگ کشته و بسیاری از غیرنظامیان نیز قتل عام شدند. گزارشهایی از تجاوز فرانسویان به مردم یافا در این جنگ نیز ذکر شده است.
منبع عکس: amazon.com
ناپلئون تصمیم داشت بردهداری را به مستعمرات فرانسه بازگرداند و قلمرو «لوئیزیانا» (Louisiana؛ ایالتی در خلیج مکزیک)، را به آمریکا بفروشد. این سیاستهای استعماری، به یکی از بزرگترین شکستهای حکومت او تبدیل شد.
زنان در حکومت ناپلئون نقشی نداشتند و نگاه او به زنان تحقیرآمیز بود. قانون او زنها را از انعقاد قراردادهای قانونی منع کرد و آنها قادر نبودند طرف دعوا باشند یا در دادگاه شهادت بدهند. زنان بدون اجازه کتبی همسران خود، اجازه تجارت نداشتند و دارایی آنها بعد از ازدواج، متعلق به شوهر بود. برخی تعیین این نوع قانون را نتیجه جنسیتگرایی ناپلئون دانستهاند.
ناپلئون را بهعلت سیاست داخلی برابریطلبانه و ایجاد اصلاحات اقتصادی در فرانسه، یک قهرمان دانستهاند؛ اما سیاست خارجی او شرورانه بود و بیتوجهی او به زنان و اعتقاد به دیکتاتوری و بردهداری، ضعفهای وی محسوب میشدند.
سخنان ناپلئون بناپارت
تصویری از قبر ناپلئون در لزنولید، منبع عکس: en.parisinfo.com
از ناپلئون بهعنوان یکی از بزرگترین رهبران سیاسی جهان مدرن، سخنان بسیاری بهجای مانده است که برخی از آنها عبارتاند از:
- تنها راه رهبری مردم این است که آینده را به آنها نشان بدهیم؛ زیرا یک رهبر، دلال امید است.
- هنگامی که دشمنت در حال اشتباه کردن است، حرف او را قطع نکن.
- حسادت، اعلام حقارت است.
- علت اینکه بیشتر مردم بهجای موفقیت، شکست میخورند، این است که آنها حاضرند آنچه را در آرزوی آن هستند، با چیزی که اکنون میخواهند، عوض کنند.
- زمانی را برای تصمیمگیری اختصاص دهید؛ اما هنگام عمل، از فکر کردن دست بردارید و وارد عمل شوید.
- «غیرممکن» کلمهای است که فقط در فرهنگ لغت احمقها یافت میشود.
- اگر مجبور باشم دینی را انتخاب کنم، خورشید بهعنوان بخشنده جهانی زندگی، خدای من خواهد بود.
- شجاعت این نیست که وقتی قدرت نداری، در قدرت بمانی.
- حماقت در سیاست، نقص نیست.
- مذهب یک وسیله عالی برای ساکت نگه داشتن مردم عادی است.
- دو قدرت در دنیا وجود دارد؛ یکی شمشیر و دیگری ذهن. در درازمدت همیشه شمشیر توسط ذهن سرکوب میشود.
- تاریخ، مجموعهای از دروغهای مورد توافق است.
- «تخیل» بر جهان حکومت میکند.
- اگر قصد دارید کاری را بهخوبی انجام دهید، خودتان آن را به عهده بگیرید.
- هیچ چیز دشوارتر و در نتیجه گرانبهاتر از تصمیمگیری نیست.
- بهترین راه برای نگهداشتن قول، ندادن آن است.
- اسکندر، سزار، شارلمانی و من امپراتوریهایی را بنا نهادیم؛ اما آفریدههای نابغه ما متکی به چه چیزی بودند؟ به زور. عیسی مسیح امپراتوری خود را بر عشق بنا نهاد و اکنون میلیونها نفر برای او جان میدهند.
- تنها پیروزی که هیچ حسرتی بر جای نمیگذارد، پیروزی است که بر جهل غلبه کند.
- مردان فقط با دو اهرم حرکت میکنند؛ ترس و علاقه شخصی.
حقایقی درباره ناپلئون بناپارت
منبع عکس: en.chateauversailles.fr
- ناپلئون یک رمان عاشقانه نوشت؛ این نامهها نشان میدهند که پشت چهره سخت و نظامی او، چهرهای نرم وجود داشت. نامههای و رمانهای عاشقانهای که اخیرا کشف شده است، آن را ثابت میکنند.
- ناپلئون کتابهای «تاریخ کورسیکا» (History of Corsica) و «رمانهای عاشقانه» (Romance Novels)، را نوشت. این کتابها تمرینی در اسطورهسازی حماسی بودند.
- ناپلئون لباس مبدل میپوشید و به خیابان میرفت. او زمانی که در اوج قدرت بود، لباس بورژواهای طبقات پایین را میپوشید و در خیابانهای پاریس پرسه میزد. هدف او این بود که بفهمد مردم درباره او چه فکر میکند و از عابران درباره شایستگی امپراتور آنها سوال میکرد.
- ناپلئون به موسیقی علاقهمند بود. یکی از عادات دوستداشتنی وی، تمایل به آواز خواندن بود. او هر زمان آشفته میشد، خود را با آواز آرام میکرد. گزارشها نشان میدهند که صدای آواز او موسیقیایی نبود.
- ناپلئون از گربه میترسید. جالب است بدانید که شاهان تاریخساز جهان از اسکندر کبیر تا ژولیوس سزار، چنگیز، موسولینی، هیتلر و ناپلئون از گربهها میترسیدند. برخی ادعا دارند ترس امپراتور، ناشی از حمله گربه وحشی در دوران نوزادی به وی بود.
زیر چهره سخت و نظامی ناپلئون، شخصیتی نرم و عاشق نهفته بود
- ناپلئون بناپارت «سنگ روزتا» (rosetta stone)، را کشف کرد که اکنون در موزه بریتانیا نگهداری میشود. روزتا تختهسنگی گرانیتی است که آن را با سه خط مصری، دموتیک و یونانی تراشیدهاند. این خط نقش مهمی در رمزگشایی خط هیروگلیف مصری داشت. این سنگ توسط سربازان ناپلئون در هنگام لشکرشکی به مصر در سال ۱۷۹۹ میلادی کشف شد.
- ناپلئون شیشه سم را با طناب به گردنش انداخته بود تا در صورت دستگیری، از آن استفاده کند. او در سال ۱۸۱۴ میلادی، بعد از تبعید به البا، از سم نوشید؛ اما قدرت کشندگی سم کم شده بود و فقط او را بیمار کرد.
- نقشه فرار زیردریایی برای نجات ناپلئون از تبعید، در جزیره سنت هلن طراحی شد. بعد از شکست ناپلئون در واترلو، او به جزیره کوچک سنت هلن در اقیانوس اطلس جنوبی در حدود ۱,۹۳۰ کیلومتری نزدیکترین سرزمین، تبعید شد. نقشههای زیادی برای نجات امپراتور کشیده شد که موفق نبودند.
- ناپلئون را در روایتها کوتاه قد گزارش کردهاند؛ در حالی که چندان کوتاهقد هم نبود. اصطلاح عجیب ناپلئونی که برای مشخص کردن افراد کوتاه قد و پرخاشگر به کار میرود، از نظر مفهومی به قد و قامت کوچک او وابسته است. قد ناپلئون، یک متر و ۶۸ سانتیمتر بود که با معیارهای آن زمان، قدی متوسط محسوب میشد.
عکس واقعی ناپلئون بناپارت
تصویر گانبرود از ناپلئون بناپارت، منبع عکس: quora.com
شهرت ناپلئون بهعنوان رهبر نظامی جاهطلب، در پرترههای نقاشی بسیاری روی تابلو آمده است. یکی از این پرترههای معروف، نقاشی رنگ روغن اثر «ژان آگوست دومینیک اینگر» (Jean Auguste Dominique Inger)، است. هنگامی که هنرمندان از امپراتور میخواستند بیحرکت بماند تا وی را نقاشی کنند، آرام نمیماند. وقتی ژان گروس (Jean Gross)، نقاش ایتالیایی در سال ۱۷۹۶ میلادی وی را در میلان نقاشی کرد، او حاضر نشد آرام بگیرد.
نقاشان و هنرمندان بسیاری بهدنبال جاودانه کردن نام ناپلئون بناپارت بودند و کموبیش به موفقیتهایی نیز دست یافتند؛ اما نتوانستند مانند عکاس مستقل آمستردامی، با نام مستعار «گانبرود» (Gunbrod)، عمل کنند که چهره بناپارت را مدلسازی کرد.
گانبرود برای ترسیم پرتره ناپلئون از طریق نرمافزار Art Breeder، چهره امپراتور را مدلسازی کرد و لباسهای او را از نقاشیهای «ژاک لویی دیوید» (Jacques-Louis David)، نقاش معروف فرانسه در سال ۱۸۱۳ میلادی گرفت.
منبع عکس: art-prints-on-demand.com
ناپلئون بناپارت که ابتدا بهعنوان ژنرال، کنسول و سپس در کسوت امپراتور، قدرت را در فرانسه به دست گرفت، بزرگترین و متمرکزترین دولت اروپایی دوران مدرن را تشکیل داد. او با وجود جنگهای بسیار، به هم زدن تناسب جغرافیایی در اروپا و ایجاد استعمار، بر وسعت جغرافیایی امپراتوری فرانسه افزود و اصلاحات بسیاری را به نفع حکومت خود رقم زد. اگر شما هم درباره ناپلئون نظری دارید آن را با ما و کاربران کجارو به اشتراک بگذارید.
منبع عکس کاور: rfi.fr
سوالات متداول
مهمترین جنایات ناپلئون بناپارت کدام بود؟
ناپلئون بعد از پیروزی در یافا دستور قتلعام اسیران و انداختن جسد آنان به آب را داد؛ این امر به شیوع بیماری طاعون انجامید که در اثر آن بسیاری از مردم جان باختند.
معمای مرگ ناپلئون بناپارت چه بود؟
ناپلئون در ۵۱ سالگی، در جزیره سنت هلن درگذشت اما علت مرگ او هنوز هم بهعنوان یک معمای حلنشده باقی مانده است. مورخان علت مرگ او را سرطان معده ثبت کردهاند؛ اما برخی مدعی هستند برای او توطئه چیدند.