با ایران شناسان؛ آن لمبتون (قسمت اول- لمبتون به عنوان ایران شناس)
زندگینامه
آن کترین سواین فورد لمبتون (annkatherine swynford Lambton) در ۸فوریه ۱۹۱۲ میلادی / ۱۹بهمن ۱۲۹۰ شمسی در انگلیس به دنیا آمد. با اینکه از خانوادههای اشراف بریتانیا بود، اما در نهایت سادگی زیست و به تجملات اعتنایی نداشت. پدرش جرج لمبتون، شهردار و نیز پرورشدهنده اسبان مسابقهای و عضو باشگاه سوارکاران انگلستان بود، از اینرو آن لمبتون نیز سواکار ماهری از آب درآمد. مادرش به آموزشوپرورش اعتقادی نداشت و او را در خانه نگه داشت، از اینرو تقریباً از هیچ آموزشی متعارفی بهرهمند نشد و سالهای نوجوانیاش را در اسطبلهای پدرش سپری کرد. تنها هنگامی از این کار دست کشید که بلندی قامتش دیگر اجازه نداد سوارکاری مسابقات را بر عهده گیرد و شاید هم به این جهت که خواهرش در یک حادثه سوارکاری جان باخت.
در ۱۶ سالگی به خاورمیانه علاقهمند شد و سردنیسون راس، مدیر وقت مدرسه زبانهای شرقی (دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن)، او را تشویق کرد که در آنجا به تحصیل مشغول شود. این مدرسه از مراکز باسابقه شرقشناسی ، مطالعات اسلامی و تدریس زبانهای شرقی در انگلستان است که چهره سرشناس بخش فارسی آن خانم لمبتون بوده است. در تعطیلات تابستانی ۱۹۳۴ برای اولین بار از ایران دیدن کرد و در ۱۹۳۵ اولین درجه تحصیلی خود را گذراند و به سال ۱۹۳۹ میلادی /۱۳۱۸ شمسی با ارائه پایاننامهای در مورد نهادهای سلجوقی دکتری گرفت. بخش اعظم اوقات خود را در ایران، در شهر اصفهان سپری میکرد. وی در اصفهان در بیمارستان انگلیسیها که توسط میلیونرهای کلیسای انگلیکن اداره میشد نیز کار میکرد و با ایرانیانی آشنا شد که دوستی وی با خانوادههای آنها تا پایان عمرش نیز ادامه یافت. ایرانیانی که لمبتون را میشناختند او را یا یک قدیس یا یک پژوهشگر، یا یک جاسوس یا هر سه اینها تلقی میکردند. او زبان فارسی خود را در ایران تكميل كرد. ابتدا لهجه دختران تهران و تمام اصطلاحات و جملات فارسی را ياد گرفت و سپس زبانهای عربی و ترکی را نیز بهخوبی تکلم آموخت و لهجه محلی این زبانها را میدانست. در عین آشنایی بیش از بیش با زبان فارسی، با انجام سفرهای گستردهای در سراسر ایران اقتصاد و بهویژه مسائل ارضی کشور را مورد مطالعه قرار داد. وی پس از مراجعت به وطنش در سال ۱۹۴۵ میلادی، به استخدام مدرسه مطالعات شرقی درآمد؛ ابتدا مربی زبان فارسی و آنگاه دانشیار و در ۱۹۵۳ میلادی نیز به مقام استادی ادبیات فارسی دانشگاه لندن نایل آمده و تا سال ۱۹۷۹ که بازنشسته شد در این کرسی باقی ماند.
فعالیتهای علمی و اجتماعی
از جمله امتیازات و مدارک علمی پرفسور لمبتون میتوان به دکتری ادبیات از دانشگاه لندن، عضویت در آکادمی بریتانیا، دکترای افتخاری از دورام و کیمبریج و یکی از کالجهای کیمبریج و استادی افتخاری مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی لندن را نام برد. او در کنار تدریس در دانشگاه، آموزش فارسی به بسیاری از اعضای وزارت خارجه بریتانیا را بر عهده داشت که آماده خدمت در ایران و افغانستان میشدند. اگرچه برخی شیوههای آموزشی او را با نظریههای جدید منطبق نمیدانستند، ولی برای بسیاری از آنها، آموزههای لمبتون به پایهای برای یک آشنایی جامع با زبان فارسی علاقهای دیرپا به ایران و علاقه و احترامی فراگیر نسبت به آموزگارشان تبدیل شد.
کریس رندل، دیپلمات بازنشسته بریتانیایی، که در سفارتهای ایران و افغانستان خدمت کرده، شاگرد او بوده است. لمبتون همچنین یکی از دوستان و همکاران نزدیک عبدالحسین نعیمی، پسر میرزا محمد نعیمی، شاعر معروف بهایی است که در سفارت انگلیس به کار پرداخت و در صفوف جنگلیها حضور داشته است.
فعاليتهای اجتماعی این بانوی انگلیسی در ایران به پیش از جنگ جهانی دوم بازمیگردد. او به بسياری از روستاها و قصبات ايران سفر کرد و در هر روستايی دوستانی برای خود يافت که با كمك آنها اطلاعات مؤثر و باارزشی در مورد منطقه كسب میکرد. مسافرتهای وی اغلب با پای پياده انجام میشد و در خلال سفر از نقاطی كه لازم میديد، عکسبرداری میکرد. در اين مسافرتها هميشه كت و دامن یكلفت از پارچههای پشمی روستاييان و چوپانان میپوشيدند و كلاه نمدی ايران بر سر میگذاشت و يک گيوه به پا میكرد. قيافه او طوری بود كه در قراء و قصبات اغلب به يك چوپان شبیه بود تا يک دختر انگليس. علاوه بر اين يكی ديگر از دلايل موفقيت او در سفرهای متعددش به روستاها، آشنايی با زبانهای محلی آن مناطق بود. وی غالبا با مردم روستاها با زبان و لهجه خود آنها صحبت میكرد. روی دستگاه خرمنكوبی مینشست، در باغها انگور میچيد و گاه با زنان روستايی پشت تنور زمينی مینشست و نان میپخت.
لمبتون در خيابان خانقاه تشكيلاتی به نام «انجمن حمايت از حيوانات» سازمان داد و عدهای از شخصيتهای معروف آن روز را به عضویت اين سازمان درآورد. از جمله افراد سرشناس اين جمعيت «عبدالحسين هژير» بود.
آثار و تألیفات
هرچند حضور این بانوی انگلیسی در شرایط سرنوشتساز تاریخی سیاسی معاصر ایران شاهدی است که از دخالت انگلیسی در امور سیاسی کشور و از اخلاص او به منافع استعماری دولتش، پرده برمیدارد. اما ارزش او برای ایران و ایرانیها در کارهای پژوهشیاش بهخصوص در کتاب مهمی است که او در رابطه با زمینداری در ایران تحت عنوان «مالک و زراع» نوشته است. علاوه بر اين وی توانست كتابی در دستور زبان فارسی بنويسد كه سالهای درازی در اغلب كشورها تدريس میشد و آثار متعدد دیگر او در زمینههای تاریخی، جغرافیایی و ادبیات ایران جایگاه او را بهعنوان یک ایرانشناس برجسته بیان میکند.
مهمترین کتابهای تالیفی او عبارتنداز:
• مالک و زارع در ایران (۱۹۵۲)
• "انجمنهای سری و انقلاب (مشروطه) ایران در سال ۱۳۲۴ قمری (۱۹۵۸)
• ایران در دوره قاجار (۱۹۸۷)
• سه لهجه از لهجههای ایرانی (۱۹۳۸)
• دستور زبان فارسی (۱۹۵۳)
• مشارکت در نوشتن تاریخ اسلام کمبریج
همچنین او مقالات بسیاری نیزدر تاریخ ایران تألیف کرده است که برخی از مهمترین مقالات او عبارتاند از:
• شرحی درباره قم (۱۹۴۸)
• دوسیورغال متعلق به دوره صفویه (۱۹۵۰)
• جامعه اسلامی در ایران (۱۹۵۴)
• اندیشههایی درباره آیین جهانداری از نظر ایرانیان (۱۹۵۶)
• جهانداری سنجر بنا به شرح و تفصیل عتبه الکتبه (۱۹۵۷)
• نصیحه الملوک و آیین شهریاری (۱۹۵۸)
• تأثیر تمدن غرب در ایران (۱۹۵۸)
نکاتی در مورد زندگی خصوصی او
او به غیر از یک ازدواج مصلحتی در ایران هیچگاه ازدواج نکرد. زنی بسیار جدی، بیتحمل، مذهبی (یک مسیحی مومن) و سرشار از دانایی و مانند بسیاری از انگلیسیهای هم نسل خود عاشق طبیعت ایران و سفر به اقصی نقاط آن بود. تمام کسانی که با لمبتون آشنایی داشتند او را نه فقط به خاطر هوش سرشار، که بهدلیل توانایی و سرسخت جسمیاش نیز محترم میداشتند. بسیاری از نقاط ایران را با اسب و شتر و همچنین پیاده طی کرده بود. لمبتون به نظر سرسخت و دیر آشنا میآمد، وی بهندرت در مورد خودش صحبت میکرد و میتوانست موجود هولناکی نیز به نظر آید، بهویژه برای دانشجویانش، ولی بهمحض پشت سر گذاشتن این موانع اولیه دوری و حفظ فاصله او را شخصی مهربان مییافتند. میهمان دوست بود و آماده کمک به هر کس که چه در بریتانیا و چه در ایران به کمک او نیاز داشت. متواضع بود و از تبلیغ پیرامون تجارب و دستاوردهایش اکراه داشت و این خود جای تاسف دارد، چراکه در این زمینه چیزی منتشر نکرد. سیاحتگری بزرگ بود و به همان اندازه نیز پژوهشگری بزرگ. نویسندگان ایرانی اغلب از او بهعنوان یکی از نوادر محققان فرهنگ و جامعه اسلامی، یک نقاش چیره دست و چهرهای درخشان و با نبوغ یاد کردهاند.
او در کلیسای انگلیکن فعال بود. در این حوزه به وعظ و خطابه پرداخت و در زمینه تاریخ مسیحیت در نور تامبرلند نیز مطالعاتی را آغاز کرد. در نوامبر ۲۰۰۴ از سراسقف کنتربوری نشان صلیب سن اگوستین را دریافت کرد که برای سپاس
گزاری از کارهایش در امور کلیسا و خدماتش نسبت به مسیحیت و مخصوصا کلیسای انگلستان بود. لمبتون که پیشتر در صدر انجمن حوزه اسقفی ایران بود، بعدها در کمیتههای خاورمیانه هم خدمت کرد.
دولت انگلستان برای خدماتش به امپراتوری به او لقب «لیدی» اعطا کرد. او تا پس از بازنشستگی استاد دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، معروف به «سواز»بود. وی پس از بازنشستگی از لندن به نورتامبرلند رفت؛ سرزمینی که از دیرباز خانوادهاش در آنجا ریشه داشت و سرانجام روز شنبه ۱۹ ژوئیه ۲۰۰۸، در سن ۹۶ سالگی در شهر نورتامبرلند انگلستان در گذشت.
این مطلب فقط بخشی از داستان زندگی لمبتون بود که روی خوب او را نشان میداد، اما باید دانست لمبتون علاوه بر خدمت به ایران خیانتهای بزرگی هم نسبت به سرزمینی که به گفته خودش به آن عشق میورزید انجام داده است. در قسمت دوم این مطلب در هفته آینده به زندگی لمبتون بهعنوان یک جاسوس نگاهی خواهیم انداخت.
دوستان و همراهان عزیز مقالات بخش ایرانشناسان را در صفحه اختصاصی آن در کجارو دنبال کنید.